دیدار معنوی مثنوی ــ دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (14)

دیدار معنوی مثنوی

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (14)

صورت ومعنی

آن خیالاتی که دام اولیاست

عکس ِ مه رویان ِ بستان ِ خداست ...

پیش از این در آغاز ِ معرفی داستان دژ هوش ربا گفتیم که میان نخستین و آخرین حکایت مثنوی نوعی

همبستگی معنوی برقرار است . بیت بالا از حکایت شاه وکنیزک در دفتر اول است که در آن به اجمال از

دام گستردن اولیاء حق، در صید دل ِ سالکان ِ نظر کرده پرده برداشته می شود .اکنون در ابیات زیرین از

حکایت دژ هوش ربا، به سرچشمۀ این کرامات اولیا حق پرداخته می شود . از بیت 3742 به بعد:

فاعل ِ مطلق، یقین بی صورت است

صورت اندر دست ِ او، چون آلت است 44

گه گه آن بی صورت از کَتم ِ عدم*

مر صوَر را، رو نماید از کَرَم 45

تا مددگیرد از او هر صورتی

از کمال و از جمال و قدرتی 46

باز بی صورت چو پنهان کرد رو

آمدند از بهر ِ کَدّ* در رنگ و بو 47

صورتی از صورت ِ دیگر کمال،

گر بجوید، باشد آن عین ِ ضَلال 48

پس چه عرضه می کنی ای بی گُهر!*

احتیاج ِ خود، به محتاجی دگر؟ 49

چون صُوَر بنده ست، بر یزدان مگو !

ظن مبر صورت، به تشبیهش مجو ! 50

در تضرّع جوی و در اِفنای ِ خویش

کز تفکّر، جز صور ناید به پیش 51

(تفسیر اجمالی ابیات )

بیت44 : فاعل مطلقی که انواع صور مادّی و موجودات ِ مجرد از مادّه را پدید آورده است، بدون شک از

داشتن هر شکل و عنصری پاک و مبرّاست .وی به واسطۀ آن صور، حکم نهایی خویش را در هر دوجهان

غیب و شهادت، ــ معنوی و مادی ــ پیش می راند. [تعیّنات را پدید آورده است اما خود، بی تعیّن ست.]

یاد آوری مهمی در اینجا لازم است؛مولانا از "فاعل مطلق" سخن می گوید. بسیاری از فلاسفۀ آن زمان

وجود شر و نابسامانی ِ زندگی انسان در دنیای مادی را به تاثیر افلاک و کواکب نسبت داده،خداوند را از

اطلاع بر جزئیات زندگی مردم مبری می دانستند. حتی یکی از دلایل تکفیر فلاسفه از جانب امام غزّالی،

همین اعتقاد آنها بود.اما مولانا در عین پذیرش نظام ِ عقلانی ِ فلاسفۀ الهی در تبیین جهان، نهایتا خدا را

حاکم مطلق هستی می داند که به مشیّت خویش هرگاه اراده کند، نظم ِ سببی را بر هم می زند:

ای گرفتار سبب، بیرون مپر !

لیک عزل ِ آن سبب را ظن مبر !

ابیات 45 و 46 : کَتم ِ عَدَم ، پوشیدگی ِجهانِ نیستی؛ غیب مطلق

هر از گاهی آن بی تعیّن (خداوند) از غیب مطلق خویش،از راه کرم و بخشش، جلوه ای بر صور ممکنات

می کند تا هر صورتی [ آدمیان] از وی در کمال و زیبایی و قدرت روحی کمک بگیرد.[ چنین جلوه ای یا

بر واصلانِ وی است ــ که بدون واسطه می باشد ــ و یا بر رهروان، که با واسطۀ عشق به معشوقان ِ

الهی، در لباس انبیا و اولیاست. مثلا در همان حکایت "شاه و کنیزک"، پادشاه که از شدّت عشق مجازی

خویش به مسجد و محراب رو کرده پناه به حق آورده بود،جلوۀ او را در صورتی غیبی دید و پس از بیداری

همان جلوه را در صورت پیری راهدان دید و یکباره از عشق کنیزک گسیخت و در معشوق الهی آویخت :

آن خیالی که شه اندر خواب دید

در رخ ِ مهمان همی آمد پدید

هر دو بحری آشنا آموخته

هر دو جان، بی دوختن بر دوخته

گفت: "معشوقم تو بودستی نه آن

لیک، کار از کار خیزد در جهان ...

اما چنین سعادتی که سالکان به رهنمایی حق از عشق مجازی به عشق حقیقی روی آورند، به ندرت

دست می دهد . و اغلب ِ عشاق ِ مجازی در همان رنگ و بو فرو می مانند و بقول خواجۀ شیراز:

حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد

این همه نقش در آیینۀ اوهام افتاد ...

بیت 47: کدّ ؛ گدایی

دوباره وقتی که حضرت جق در حجاب غیب پنهان شود و تجلّیات خویش را قطع کند، مخلوقاتی که ذوق

آن را چشیده بودند،در طلب وصال او دست گدایی به هر دری دراز می کنند . [ ِیعنی اگر گهگاه کشش

از جانب حق نیاید و آتش عشق های مجازی در دلها افسرده گردد، دیگر کسی راه به او نتواند برد.]

بیت 48 : [ از این سوی بام هم نباید فرو افتاد ] یعنی اگر به بهانۀ وصال نهایی حق، صورتی [ آدم ِ طالب

تجلّی عشق] از صورتی دیگر [ معشوق مجازی ] رشد و بالندگی بخواهد،در گمراهی محض بسر می برد.

بیت 49 : * گهر؛ذات و سرشت .عقیده بر این بوده که خداوند پیش از تولد، طینت کسی را خوب و مستعد

و یا شرور و سرکش می آفریند. چنانکه حافظ می سراید:

طینت ِ پاک بیاید که شود قابل ِ فیض

ور نه هر سنگ و گلی، لولو و مرجان نشود

یعنی تابش آفتاب بر هر نوع سنگی آن را به گوهر تبدیل نمی کند؛ اما مولانا برای آن بدگوهر نیز راهی باز

می گذارد تا با پیروی از خوب گوهری،خوی وی را گرفته رستگار گردد.برای همین می گوید ای کسی که از

همان آغاز، سرشت تو استعداد بهره وری از حق را نداشته ! چرا حاجت خویش به عشق و دوستی را نزد

محتاج دیگری چون خودت برده ای ! راه به جایی نخواهی برد !

بیت 50 : از آنجا که صور، یعنی جهان کثرت بندۀ خداوندند،آفریده ای را یزدان مخوان و خدا را شبیه هیچیک

از آنان مدان؛ حتی در ذهن خود نیز خدا را شبیه به چیزی مدان![ این تاکید را برای رفع شُبهۀ حلول و اتحاد

ذکر می کند،تا کسی مظاهر خداوند را به جای او نپرستد.] پس از آن مولانا حقیقت ژرفی را بیان می کند:

بیت51 : اکنون که هر اندیشه ای، ــ چه بد وچه خوب ــ با صورتی همراه است، و با تفکر نمی توانی خدای

بی صورت و تعیّن را دریابی و بشناسی، به گریه و زاری بپرداز و خود را به فنا برسان. منظور از تضرّع ،دعا و

و ذکر است بدون چشمداشت ِ حاجتی تا آن هنگام که بی کوشش و ارادۀ عارف، فنای در حق پیش آید.

ادامه دارد

کتاب گفتاری دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (14)

https://t.me/didarmasnavi/2464

دیدار معنوی مثنوی ــ دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (13)

دیدار معنوی مثنوی 

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (13)

(بخش سیزدهم)

صورت و معنی 

آن سوم، کاهل ترین ِ هر سه بود

صورت و معنی ،بکلّی او ربود ... 

مقدمتا عرض کنم بیت بالا تنها شرحی ست که مولانا در پایان حکایت دژهوش ربا دربارۀ کار و کردار برادر

کوچکین می آورد . بعضی از دوستان با من تماس گرفتند و پیشنهاد کردند تفسیر پیچاپیچ و درور و دراز

مقولۀ "صورت و معنی" را کنار نهاده، به ادامۀ حکایت بپردازم تا از جذابیت آن کاسته نشود.پاسخ من به

این دوستان در بیت ِ یاد شده آمده است . برای مولانا وجوه "صورت و معنی" چنان مهمند که با اطمینان

از پیش زمینۀ ذهنی خواننده،شرح ماجرای برادر سوم را در همین یک بیت خلاصه کرده است . این که 

بعضی شارحان مثنوی، حکایت را ناتمام تصور کرده اند، شاید همین کم توجهی آنان به"صورت و معنی" 

باشد.در هر حال تقاضای من از خوانندگان تنگ حوصله صبر بیشتر است تا در دو شمارۀ دیگر، این مقوله

به نتایج باریک و ژرف خود برسد . باری، در بخش پیشین سخن به آنجا رسید که صور ِ پدید آمده از معانی

،یکسره در قبضۀ قدرت ایزدی هستند.

در این بخش مولانا پرسشی را مطرح می کندکه : با وجود چنین حقیقتی، تکلیف صور فکری عصیانگرانه

چه می شود؟ آیا بذر افکار مخالف را هم خداوند در کشتزار ِضمیرِ عاصیان کاشته است ؟

این صور چون بندۀ بی صورت اند

پس چرا در نفی ِ صاحب نعمت اند؟ 39

این صور دارد ز بی صورت وجود

چیست پس بر موجد  ِ خویشش جُحود*؟40

خود از او یابد ظهور انکار ِ او

نیست غیر ِ عکس* ، خود این کارِ او 41

صورت ِ دیوار و سقف ِ هر مکان

سایۀ* اندیشۀ معمار دان 42

گرچه خود اندر محلِّ اِفتکار* 

نیست سنگ و چوب و خشتی آشکار 43

(تفسیر اجمالی ابیات)

ابیات 39 و 40 :*جحود؛انکار از روی لجبازی و علم به این که حق با طرف مقابل است .

حال که همۀ صور، فرمانگزار آن بی صورت بشمار می روند،چطور می شود که شماری از آنان موجودیت

به وجود آورندۀ خود را انکار می کنند؟ و این انکار لجوجانۀ فرعونی در نفی خدا از کجاست ؟ [مولانا در

بیت بعدی پاسخ آن را می دهد.]

بیت 41 : * عکس؛ پرتو و بازتاب ؛ مخصوصا زمانی که معکوس باشد. مثلا نقش واژگون درختی در آب.

اندیشۀ انکار خداوند و افکار مانند آن،در واقع از همان منبع اولیه برخاسته و در ضمیر منکِران، منعکس

می گردد؛چراکه صورت هر اندیشه ای جز انعکاس معانی غیبی نیست. چنانکه در دفتر اول آمده ست:

گر به جهل آییم، آن زندان ِ اوست

ور به علم آییم، آن ایوان ِ اوست

ور به خشم و جنگ، عکس ِ قهر ِ اوست

ور به صلح و عذر، عکس ِ مهر ِ اوست 

ما کی ایم اندر جهان ِ پیچ پیچ ؟

چون الف، او خود چه دارد، هیچ ؛ هیچ !... 

همینجا در ذهن کنجکاو سالک پرسشی پیش می آید؛ بنا بر این موضوع مسئولیت انسان و اختیاری

که درانجام  اعمال ارادی خویش دارد چه می شود؟ مولانا در تمثیلی پاسخ آن را می دهد:

ابیات 42 و 43 * سایه؛ در این بیت پرتو و عکس ــ *افتکار،اندیشیدن

مثلا فرم و شکل ِدیوار و سقف ِ هر ساختمانی بازتاب ِ اندیشۀ معماری ست که اندازه و جنس مصالح و

رنگ و غیر آن را در ذهن خویش ساخته بود. اگرچه در هنگام طرح ذهنی آن، مصالحی موجود نبود.[یعنی

آن معانی غیبی که در دنیای مادی ، صورت ها را پدید می آورند، در حال کمون ،مجرد از ماده و نقص اند . 

و همانطور که طرح ذهنی مهندس بدون نقص است اما در عمل برای موجودیت ساختمان موادی به کار 

آمده و موادی بی مصرف دور ریخته می شوند، در جهان آفرینش و خلق نیز وجود شر و از آن جمله انکار

حق نیز برای پدید آمدن ِ انسانی الهی و عاشق لازم است . و بنا به قولی:" در ذات ِ بی صورت ِ الهی ،

ارادۀ کفر و الحاد نبود. اما چون ارادۀ او به ظهور پیوست، به سبب نقیصۀ ذاتی ممکنات، کفر و الحاد از وی

به ظهور آمد. پس انکار و جحود بشر نیز از لوازم ِ عالم ِ صورت و ماده است." (9) 

البته آنچه در بالا آمد تاویل ِ عقلانی ِ معنای بیت است که پاسخ ِ بسی از تناقضات منطقی را دربارۀ میزان

اختیار بشر می دهد. اما در مواضعی دیگر از مثنوی ، مولانا در چنین موقعیتی متحیّر می شود.حیرت ناشی

 از جذبه ای معنوی که رو به عشق و عبادت دارد و نه سرگردانی اندیشه و سرگشتگی ِ جان . مثلا درآنجا 

که مولانا موسی و فرعون را مسخّر ِمشیّت ِ  حق دانسته ، فرعون را در خلوت به مناجات حق  در می آورد

تا قانون جهان خلقت که جنگ میان خیر و شرّ است،نشکند. (برگزیدۀ ابیات) :

موسی و فرعون معنی را رهی (ینده)

ظاهر ، آن ره دارد و این بی رهی 

روز، موسی پیش حق نالان شده

نیم شب، فرعون گریان آمده:

" کاین چه غُلّ ست ای خدا بر گردنم ؟

ور نه غل باشد، که گوید من منم !!

ز آن که موسی را منوّر کرده ای 

مر مرا زآن هم مکدَّر کرده ای 

در نهان خاکیّ و موزون می شوم

چون به موسی می رسم،چون می شوم!"

پس از آن مولانا پرسش هستی سوز خود را مطرح می کند:

چون که بی رنگی [بی تعیّنی] اسیر ِ رنگ شد

موسئی با موسئی در جنگ شد 

چون به بی رنگی رسی کآن (که آن) داشتی

موسی و فرعون دارند آشتی....

این عجب،کاین رنگ از بی رنگ [حضرت حق] خاست

رنگ با بی رنگ چوُن [چگونه] در جنگ خاست؟

چون که روغن را ز آب اسرشته اند ،

آب با روغن چرا ضدّ گشته اند ؟ 

یا نه جنگ است، این برای حکمت است ؟

همچو جنگ ِ خر فروشان، صنعت است ؟

یا نه این است و نه آن، حیرانی است 

گنج باید جُست ؛این ویرانی است ...

آنچه تو گنجش توهّم می کنی،

زآن توهّم، گنج را گم می کنی

چون عمارت دان تو وهم و رای ها

گنج نبوَد در عمارت جای ها ...

می فرماید؛چارچوبهای فلسفی و توجیهات عقلانی در تبیین ِ هستی، همچون ساختمانهای مجلل در

خود گنجی را مخفی نکرده اند،گنج وصال حق را باید در ویرانه های عشق و سرمستی جست.[ و دیگر 

تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل !] 

ادامه دارد 

زیر نویس:

1 : همایی؛ جلال الدین ـ تفسیر مثنوی مولوی ؛ص61

* کتاب گفتاری دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (بخش سیزدهم)

https://t.me/didarmasnavi/2450

 

 

دیدار معنوی مثنوی ــ دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (12)

دیدار معنوی مثنوی

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (12)

(بخش دوازدهم )

صورت و معنی 

(از بیت 3727 به بعد)

این ز حد ، و اندازه ها باشد برون 

داعی ِ* فعل از خیال ِ گونه گون 29

بی نهایت کیش ها و پیشه ها 

جمله ظِلّ ِ *صورت ِ اندیشه ها 30

ــ بر لب ِ بام ایستاده قوم، خَوش

هر یکی را بر زمین بین سایه اش 31

صورت ِ فکر است بر بام ِ مَشید* 

و آن عمل چون سایه بر ارکان پدید 32

فعل بر ارکان و، فکرت  مُکتَتَم *

لیک در تاثیر و  وُصلت؛* دو به هم ــ 33

(تفسیر اجمالی ابیات)

بیت29 : *داعی؛ خواننده و ندا کننده به انجام عملی، انگیزه

صوری که خداوند در ضمیر آدم می نگارد، تا او را به انجام افعالِ متناسب با آنها بکشاند،بی نهایت اند.

بیت 30 : ظلّ؛ سایه و پرتو. [ در ادب کهن با هر دو معنی آمده، و مجازا به معنی حمایت است]

همۀ رفتار و روش ها و مشاغل، تحت حمایت و پرتو ِ صورت ِ اندیشه های درونی ماست .[بنابراین با

فراست می توان درون هرکسی را از اعمال ِ بیرونی اش باز شناخت.]

ابیات 31 و 32: *بام؛سقف خانه از سوی بیرون ـ مشید،بلند افراشته

مولانا برای تفهیم منظورش مثالی شبیه تمثیل غار افلاطونی می آورد که میزان ِ آشنایی وی را با مقولات

فلسفی زمان او نشان می دهد: تو گویی مردمی بر پشت بامی دور از چشم رهگذرانی که در کف خیابان 

به آمد و رفت مشغولتد، دور یکدیگر جمعند .آنان بر اثر خوشی در جنب و جوشند و سایه هاشان روی  زمین

افتاده است. [ مردم تنها سایه ها را می بینند]صور حاصله از اندیشه ها مانند همان گروه ست و آن بام بلند

افراشته،لوح ِ ضمیر ِ آدمی. اما سایۀ اعمال آنهاست که بر در و دیوار تن، و دنیای مجازی جلوه می کند.

[در تمثیل غار افلاطون هم اسیران رو به سوی دیوار ِ انتهای غار نشسته و از دهانۀ غار که نور از آن به درون

می تابد, بی خبرند و سایۀ اجسام را که در فاصلۀ میان آتش و دهانۀ غار در گذرند،بر دیوار مقابل ِ آن دهانه،

حقیقی می پندارند.بردگانی که زنجیر از گردن گسسته بتوانند سر برگردانند، حقیقت امر را در می یابند.]

اما تمثیل مولانا ادامه می یابد :

بیت33 : *مکتَتَم؛ پنهان و پوشیده  ــ وُصلت؛ پیوستگی

اعمال انسان بر اعضا و جوارح و گفتارش نمایان است و اندیشه های بوجود آورندۀ آنها پوشیده اند.اما واقغا

چنین است که اندیشه و عملکرد حاصله از آن،به یکدیگر متصل اند و در یکدیگر تاثیر متقابل دارند. اندیشه ،

عملی را می زاید و اعمال بر اندیشه اثر می گذارند. به بیانی دیگر، همانطور که صورت از معنی می آید ، :

صورت از معنی چو شیر از بیشه دان 

یا چو آواز و سخن، ز اندیشه دان !

این صورت ِ ظاهری و محسوس هم بیکار نمی نشیند و معانی غیر محسوسی را در جهان غیب به وجود

می آورد.به زبان روانشناسی امروز،ایده ها رفتار ما را می سازند و رفتارمان موجد ِ ایده های جدیدی در

اندیشه مان می گردد. مولانا در غزلی از دیوان ِ شمس دیالکتیک ِ  صورت و معنی را که نهایتا در قبضۀ

قدرت خداوندی ست ، چنین به نظم درمی آورد :

ای از تو خاکی تن شده، تن فکرت و گفتن شده

وز گفت و فکرت بس صوَر، در غیب آبستن شده 

هر صورتی پرورده ای، معنی ست، لیک افسرده ای

صورت چو معنی شد کنون، آغاز را روشن شده 

یخ را اگر بیند کسی، وآن کس نداند اصل ِ یخ،

چون دید کآخِر آب شد، در اصل ِ یخ، بی ظن شده  

می فرماید، ای پروردگاری که از خاک،جسم را آفریدی و از آن جسم، اندیشه و از اندیشه، گفتار را

بر آوردی ! از سخن و اندیشه نیز ــ جدا از صوَری که خود از عدم خلق کردی ــ صورت های دیگری در

جهان ِ غیب ، آبستن شده اند. [آبستن ِ حوادث و اعمال ] . یعنی هر صورتی را که تو پروردی ، خود

معنایی ست ، اما یخ بسته و بدون مصداق. [ مثلا مفهوم ِ خشم، مهر،امانتداری ، شهامت و غیره .

 وقتی که این صورت های معنوی یعنی ایده ها توسط آفرینش ِ جهان مادی به ظهور برسند و پس از

مرگ ِ مادی نزد تو بازگردند ، معلوم می شود که از کدام سرچشمه بوده اند .تو گویی کسی تا کنون

نداند که اصل ِ یخ ، از آب بر آمده است. چون ببیند، شکّ اش به یقین تبدیل می گردد . به این ترتیب

در ابیات آینده زایش صور  ِ نامحسوس یا معانی  را از صورت های  ملموس می بینیم:

آن صوَر در بزم،کز جام ِ خوشی ست

فایدۀ او بی خودیّ و بی هشی ست (34)

صورت ِ مرد و زن و لَعب* و جِماع*

فایده ش بی هوشی ِ وقت ِ وِقاع* (35)

صورت ِ نان و نمک کآن نعمت است

فایده ش  آن قوّت ِ بی صورت است (36)

در مصاف*، آن صورت ِ تیغ و سپر

فایده ش بی صورتی، یعنی ظفر (37)

مدرسه و تعلیق* و صورت های وی

چون به دانش متّصل شد، گشت طی (38)

(تفسیر احمالی ابیات)

ابیات 34الی37 : * فایده؛ نتیجه ــ *لَعب ، بازی، ــ *وِقاع؛آمیزش ــ *تعلیق؛ نسخه نویسی 

صور محسوس ِ جام ِ می و مرد و زن و خوراک و تیغ و سپر و مشق و مدرسه و نیز اعمال ِ ظاهری که

به آنها مربوطند، نظیر می خواری و جماع و غذا خوردن و جنگیدن و مشق نویسی و امثال آنان، به صوری

غیر مادی ــ اگرچه محسوس اند ــ منتهی می گردند ؛ مانند بیخودی حاصل از می خواری و خلسۀ ناشی

از آمیزش و احساس پیروزی در جنگ و قدرت بدنی و روانی بر اثر خوردن و دانش حاصله از درس خواندن .

ادامه دارد 

کتاب گفتاری دیدار مثنوی در دژ هوش ربا 

(بخش دوازدهم)

https://t.me/didarmasnavi/2443

 

دیدار معنوی مثنوی ــ دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (11)

دیدار معنوی مثنوی 

 

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا  (11)

(بخش یازدهم )

صورت و معنی

در بخش های پیش سخن بر سر تفسیر ِ منظور مولانا از صورت و معنی بود و گفتیم وی در شصت ویک

بیت، به تفصیل آنها را موشکافی می کند. پیش از ادامۀ آن ابیات، توجه به نکته ای بس باریک و ژرف از

مولانا پژوهی راست منظر ،می تواند به فهم ما از اندیشۀ مولانا یاری رساند. استاد"شیمل"وی می نویسد 

"نقش آفرینان ِ [حکایات] مثنوی و همچنین سمبل ها و تشبیهاتی که در آن بکار گرفته شده اندتقریبا نوعی

قابلیّت ِ تغییر و تبدیل دائمی دارند،مثنوی تقریبا هر نوع نظریۀ عرفانی قابل تصوّر در قرن سیزدهم [میلادی]

را در خود جای داده است///هر شارح و مفسّری آنچه را که خود در جست و جوی آن بوده در آن کتاب یافته

است؛ از همه خدایی تا عرفان شخصی،از عشق توإم با خلسه تا پیروی از مذهب ِ رسمی "(7)

در توضیح ِ این سخن باید گفت آشنایی مولانا با اکثر مکاتب دینی و فلسفی و عرفانی ِ آن زمان، اندیشۀ 

وی را چنان باز کرده بود که خود را در چارچوب ایدۀ مشخصی محصور نمی دید. چنانکه در دفتر دوم گوید:

همچنان که هر کسی در معرفت

می کند موصوف ِ غیبی را صفت،

فلسفی از نوع ِ دیگر کرده شرح

باحثی مر گفت ِ او را کرده جرح

وآن دگر در هر دو طعنه می زند

وآن دگر از زَرق، جانی می کند 

این حقیقت دان نه حق اند این همه

نی به کلی گمرهانند این همه (2927)

بدین ترتیب، مولانا در بحث از "صورت و معنی" نیز جنبه های گوناگون در نظرات فلسفی و عرفانی و دینی را

به یکدیگر آمیخته ، فراورده ای متناسب با حکایت خویش می آورد.مثلا در عین حال که به نقش ِ عقل کل و

نفس کل و جهان مثالی ِ نو افلاطونیان در پیدایش هستی نظردارد، فراتر از همۀ این عوامل، ارادۀ خداوندی

را تنها فاعل اصلی آفرینش می شناسد. از بیت 3720 به بعد . دفتر ششم:

صُنع ِ* بی صورت بکارَد صورتی

تن بروید با حواس و آلتی 22

تا چه صورت باشد آن؛ بر وَفق ِ خَود،

اندر آرد جسم را در نیک و بد 23

صورت ِ نعمت بوَد، شاکر شود

صورت ِ مُهلت بوَد، صابر شود 24

صورت ِ رحمی بوَد، بالان* شود

صوزت ِ زخمی بوَد، نالان شود 25

صورت ِ شهری بوَد، گیرد سفر

صورت ِ تیری بوَد، گیرد سپر 26

صورت ِ خوبان بوَد، عشرت کند 

صورت ِ غیبی بوَد، خلوت کند. 27

صورت ِ محتاجی آرد سوی کسب

صورت ِ بازو وری، آرد به غصب 28

(تفسیر اجمالی ابیات)

بیت 22 : معنای لغوی صُنع، آفرینش از عدم است و در ادب کهن غالبا منظور از آن آفریدگار می باشد.

"صورت" در این بیت یعنی شکل و فرم و بطورکلی تعیّن.خداوند ِ بدون تعیّن وکیفیت، شکل و کیفیّتی

در زمین ِ هستی می کارد که بر اثر آن کالبد ِ موجودات همراه با اعضاء حس کننده آنان می رویند.

[در بعضی نسخ "نگارد صورتی" آمده است تا اشاره به خداوند واهبُ الصُور یعنی صورت بخش داشته

باشد. آن هم معنی را بر هم نمی زند اما فعل کاشتن با روییدن متناسب است.] به هر حال مولانا در

این بیت به مفهوم "کُن فَیَکون" که در آیات متعددی از قرآن آمده است نظر دارد. مثلا در البقره آیۀ 117

َبدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (او نوپدید آورندۀ آسمانها و زمین است

و چون بخواهد که کاری صورت گیرد، تنها گوید موجود شو و موجود شود .)

بیت23 :عبارت "بر وَفقِ خود" ایهامی دارد .متناسب با طبیعت آن مصنوع ؟ و یا متناسب با قضا و قدری

که خداوند بر آن جسم مقرر داشته است ؟ در حالت اول که شامل همۀ موجودات زنده می گردد صورت

در مفهوم ارسطویی آن است . یعنی صورت و کیفیتی مادی . صورت،حالت کمال یافته ای ست که مادۀ

بدون شکل به خود می گیرد.(8) و اگر منظور، تناسب با خواست خداوندی باشد،توحید افعالی ست که

عارفان، همۀ افعال افراد بشر را متاثّر از اراده ای غیبی می دانند . در این حالت، "صورت"یعنی آن خیالی

که در ضمیر فرد، جوانه می زند. آن ایده ای که خداوند به او الهام می کند. در چند بیت آینده چنین است.

گاهی واقعی ست و در زمان حال بر فرد می گذرد و گاهی خیالی، که ذهن آن را از تجارب گذشته ترسیم

می کند و یا برای آینده در نظر می گیرد و به نسبت آن، انفعالی در وی پدید می آید،یا دست بکاری میزند.

ابیات 24 الی 28 : اگر خیال نعمت به نظرش یرسد شکر میگزارد و اگر صورت ِ فرصت داشتن را کسب کند،

صبر می ورزد.اگر خیال ِ مهربانی را ببیند، نشو و نما می کند و چنانچه صورت زخم و ضربه ای را دریافت

کند خواهد نالید. اگر صورت شهری در نظرش جلوه کند بطرف آن خواهد رفت و اگر صورت تیری در برابرش

بیاید سپر می گیرد. از صورت زیبا رویان که نشانش دهند حس مطبوع لذت و خوشگذرانی دارد و چنانچه

خیالات غیبی را به او رو نشان دهند، به گوشۀ تنهایی می گریزد تا با آن ایده ها محشور گردد.خیال ِ نیاز

و احتیاج به گذران زندگی مادی، فرد را به پیشه ای وا می دارد و خیال قدرت و زور و حشمت، زورگیری و

دست درازی به جان و مال دیگران را ببار می آورد .در هر حال تنها دست خداست که ارادۀ انجام ِ فعلی را

در بشر می آفریند .

ادامه دارد 

کتاب گفتاری دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (11)

https://t.me/didarmasnavi/2424

 

 

دیدار معنوی مثنوی ــ به مناسبت شبهای شریف قدر

دیدار معنوی مثنوی 

به مناسبت شب های شریف قدر 

آن را که درون دل عشق و طلبی باشد

چون دل نگشاید در، آن را سببی باشد

رو بر در ِ دل بنشین؛ کآن دلبر ِ پنهانی 

وقت ِ سحری آید؛ یا نیم شبی باشد ...

 

عنوان: بیان ِ "الله گفتن" ِ نیازمند، عین ِ "لبّیک گفتن" ِ حق است

آن یکی الله می‌گفتی شبی

تا که شیرین می‌شد از ذکرش لبی

گفت شیطان آخر ای بسیارگو

این همه الله را لبیک کو

می‌نیاید یک جواب از پیش تخت

چند الله می‌زنی با روی سخت

او شکسته‌ دل شد و بنهاد سر

دید در خواب او خَضِرر* را در خُضَر (سبزه زار)

گفت هین از ذکر چون وا مانده‌ای

چون پشیمانی از آن کش خوانده‌ای

گفت لبیکم نمی‌آید جواب

زان همی‌ترسم که باشم رد باب

گفت آن الله تو لبیک ماست

و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست

حیله‌ها و چاره‌جوییهای تو

جذب ما بود و گشاد این پای تو

ترس و عشق تو کمند لطف ماست

زیر هر یا رب تو لبیک هاست

جان جاهل زین دعا جز دور نیست

زانک یا رب گفتنش دستور نیست

بر دهان و بر دلش قفلست و بند

تا ننالد با خدا وقت گزند

درد آمد بهتر از ملک جهان

تا بخوانی مر خدا را در نهان

خواندن ِ بی درد از افسردگی ست

خواندن ِ با درد از دل بردگی ست

آن کشیدن زیر ِ لب آواز را

یاد کردن مبدأ و آغاز را ...

" نام اصلی او بلیا بن ملکان بوده وخضرلقب عربی اوست .زیرا هر جا که گام می نهاد،زمین سبزمی شد.

طبق روایات، سبب جاودانگی او این است که آب حیات نوشیده." [نک؛ زمانی،شرح جامع مثنوی؛ج1ص117

گویش اشعار 

https://t.me/didarmasnavi/2406