دیدار معنوی مثنوی ــ دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (39)
دیدار معنوی مثنوی
دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (39)
پس از آن مولانا در باب ِ لزوم ِ جستن راهنما به نوسالکان پند می دهد: (از بیت 4121 به بعد)
غیر ِ پیر استاد و سرلشکر مباد
پیر ِ گردون نی؛ ولی پیر ِ رَشاد* 68
در زمان چون پیر را شد زیر دست
روشنایی دید آن ظلمت پرست 69
شرط، تسلیم است نه کار ِ دراز
سود نبوَد در ظَلالت* تُرکتاز 70
من نجویم زاین سپس راه ِ اثیر*
پیر جویم؛ پیر جویم؛ پیر؛ پیر 71
(تفسیر اجمالی ابیات)
* رَشاد؛ راهنمایی ــ *ضلالت؛ گمراهی ــ*اثیر؛معرّبِ اِثریونانی،کرۀ آتش که برفراز باد و آب
و خاک، کرۀ زمین را احاطه کرده است. آسمان چهارم که حامل خورشیدست.
کسی که دست ارادت به پیری دهد، طولی نمی کشد که از تاریکی گمراهی رها می شود. بنا براین در
سلوک، تسلیم فرض راه است و بر ریاضت های دراز مدت برتری دارد. ازین پس راه آسمان را خودسرانه
نخواهم جست؛ بلکه در جست و جوی مرشد بر می آیم. سپس در ادامۀ آن به ماجرای سرکشی نمرود
از ابراهیم (ع) می پردازد.[مولانا گاهی در آوردن تمثیل رعایت نظیر را نمی کند. مثلا در اینجا نمرود شاه
گمراه بابل، نمایندۀ رهرو خود سر است، هر چند میان این دو ، جز خود بینی، اشتراک دیگری وجود ندارد
مگر آن که احتمالات دیگری هم در نقل این افسانه منظور شود.از جمله آن که پرواز نمرود با کرکس تنها
برای جنگ با خدای ابراهیم نبود؛ بلکه در کنار آن از روی کنجکاوی نمرودهم بود که اصلا وجود خدایی برتر
را محال می دانست. شاید مولوی ترجمان بخشی از آیات 36 و 37 سورۀ غافر را در نظر داشته است که:
"... و فرعون گفت: ای هامان ! برای من برجی بلند بر پا کن تا به آن دربها دست یابم. درهای آسمان ها
و خدای موسی را ببینم، زیرا پندارم که دروغ می گوید.." بیت 73 در بر دارندۀ هر دو برداشت است.]
پیر باشد نردبان ِ آسمان
تیر، پرّان از که گردد؟ از کمان 72
نه ز ابراهیم، نمرودِ گران*
کرد با کرکس سفر بر آسمان؟ 73
از هوا شد سوی بالا او بسی
لیک بر گردون نپرّد کرکسی 74
گفتش ابراهیم:" ای مرد ِ سفر !
گر؛ کَسَت* من باشم، اینت خوب تر 75
چون ز من سازی به بالا نردبان
بی پریدن بر روی بر آسمان 76
آنچنان که می رود تا غرب و شرق
بی ز زاد و راحِله* دل، همچو برق 77
آنچنان که می رود شب ز اغتِراب*
حسّ ِ مردم؛ شهر ها در وقت ِ خواب 78
آنچنان که عارف از راه ِ نهان
خوش نشسته, می رود در صد جهان 79
گر ندادستش چنین رفتار دست
این خبر ها ز آن ولایت از کِی* ست ؟ 80
این خبرها، وین روایات ِ مُحِق*
صدهزاران پیر بر وی متَّفِق 81
ابیات 72 تا 76:* گران؛سنگین ـ منظور کسی ست که جانش سنگین ست و به شهوات
زمینی وابسته.متضادِ سبک جان. ـ* کرکس و (گر؛ کس)، اگرچه در نسخ معتبر کرکس
آمده است،ولی به اعتبار معنای ابیات آینده بهتر است همین ترکیب بکار رود." قرینۀ این
استظهار،گفتۀ خود مولوی ست در سیزده بیت بعد:"ترک کرکس کن که من باشم کست
و الخ .."(8) و نیز به نظر می رسد مولانا کرکس مردار خوار را مانند شیاطین پست و خوار
می بیند که راه بر آسمان خدایان نمی برند. شایسنه نیست حضرت ابراهیم را به کرکس
نمرود تشبیه کردن. چنانکه شاعر نیز دربیتی از قول ابراهیم نبی سروده است:
باز ِ سلطانم؛ گَشَم؛ نیکو پی ام
فارغ از مردارم و کرکس نیم ....
با این حال آوردن کلمۀ "کرکس" به جای ترکیب "گرکس"را نیز می توان در نظر گرفت.
پیر راه، کمانِ کشیده ای ست که تیر ِ وجود سالک را برای رسیدن به آسمان الهی به پرواز درمی آورد .
مگر اینطور نبود که نمرودِ گرانجان از روی هوس با کرکس بسوی آسمان سفر کرد و این عمل وی بر اثر
گفتار ابراهیم نبی بود که وی را به سوی خدا می خواند؟ ــ اشاره دارد به کار بی خردانۀ نمرود پادشاه
افسانه ای بابل که برای جنگ با خداوند و یا دیدن پادشاهی پر قدرت تر از خود، در صندوقی که اطرافش
را به پای چهار کرکس بسته بودند بر هوا رفت تا نزدیک تر به سقف آسمان شده تیرش به خدا برسد ــ .
ولی کرکس مردار خوار هر قدر هم بالا رود راه بر آسمانها ندارد .ابراهیم به نمرود گفت ای سالک، اگر من
یاورت باشم برایت بهتر است. اگر از من نردبانی بسازی بدون پریدن به آسمان جان صعود خواهی کرد.
ابیات 77تا 81 : * راحله؛ لفظآ به معنی ستور بارکش از هر جنسی و مجازا یعنی بار و بنه
*اغتراب؛ منظور جدایی روح از جسم ـ *کِی؛ چه کسی؛ــ بخوانید کِه ــ *مُحِقّ؛ دارای حق
چنانکه دل، بدون بار و بنۀ سفر و ستور می تواند به سرعت برق، در لحظه ای از غرب تا شرق جهان را
بپیماید. ــ البته این پیمودن معنوی ست و جهان غیب جهت ندارد ــ . و یا مثلا شب هنگام وقتی مردم در
خوابند، حس ِ باطنی آنها می تواند شهر ها را زیر پا بگذارد. و یا مثلا آن طور که عارف ِ رو شندل در حالت
مراقبه قادر است به جهان های دیگری سفر کند . اشاره دارد به قدرت عارف در پرواز دادن روح از جسم.
اگر چنین اسفار روحانی را عرفا انجام نداده باشند [و همه از روی خیالات باشد] پس چه کسی این اخبار
را روایت کرده است؟ اخباری درست از عوالمی که هزاران پیر در عینیت و حقیقت آنها هم نظرند .
ادامه دارد
زیر نویس
8 : همایی؛ جلال الدین ـ تفسیر مثنوی مولوی ـ ص115