همسانی تجربه و بینش عرفانی

چنانچه عرفان در معنای خاص  خود در نظر گرفته شود ،یعنی شناخت تجربی و مستقیم

منشاء هستی ، می بایست بنا بر گزارش تمامی عارفان ِحق ،از وحدت و یکسانی مُدرِک و

مُدرَک سخن بمیان آورد .زیرا وقتی باور عارف بر این استوار باشد که تمامی هستی از  سر

چشمۀ واحدی صادر شده است،بنا بر این بینش ِ پس از تجربۀ عارفانه را نیز می بایست وی

 به نفس مهذب، تفویض کرده باشد. پس الهام خداوندی و تلقین فرشته و ادراک الهی فرد

عارف یکسان می شوند.بقول مولانا :

چیز دیگر ماند اما گفتنش

با تو روح القدس گوید بی منش

نی ، تو گویی هم به گوش خویشتن

نه من و نه غیر من ، ای هم تو من

همچو آن وقتی که خواب اندر روی

تو ز پیش خود ، به پیش خود شوی

بشنوی از خویش و پنداری فلان

با تو اندر خواب گفته ست آن نهان

تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق

بل که گردونی و دریای عمیق                            3ــ 1299

 نظر پلوتین ، حکیم نوافلاطونی  هم که عقیده داشت :

" شناخت ِ حقیقت ِ احدیت { ذات خداوندی} از طریق عقل محال است . بلکه این معرفت

تنها از طریق اتصال و اشراق حاصل شود ." (4 )

در میان عارفان مشهور ست. اتصال به همان مفهوم اتحادی ست که در تجربه عرفانی میان ِ

تجربه کننده وموضوع تجربه اش برقرار است . و اشراق نیز به معنای تابیدن ، آن تنویر بدون

واسطه ای ست که ذهن ِ تجربه کننده از موضوع تجربه اش که خود منشاء هستی ست،

دریافت می دارد. وی همسانی تجربه و بینش عرفانی در لحظۀ دیدار حق را چنین بیان کرده:

"چون به مشاهدۀ "اول "  {ذات حق} نائل آییم  آن را جدا از ذات خود مشاهده نکنیم

بلکه با ذات خود مشاهده کنیم . " ..... " از این جهت در این مشاهده نیازی به واسطه ،

نخواهد بود ؛ زیرا آن دو شیء واحد شوند. و تا این اتحاد بر جا باشد راهی برای جدا کردن

آنها از یکدیگر نیست . " (5 )

در بارۀ کیفیت و چگونگی چنین اتحادی میان عارفان ادیان مختلف اختلاف نظری بنیادین وجود

دارد، که پرداختن به جزئیات آن ما را از مسیر اصلی این نوشتار دور می کند . تنها به

تذکر این دقیقۀ مهم می پردازم که بیشتر عارفان ادیان توحیدی برای حفظ اعتقاد خود

به تباین میان خدا و بشر ، از فنای صفات بشری عارف در آفریدگار به هنگام دیدار وی

سخن سر داده اند .در اسلام لحظۀ اتحاد را فنا فی الله خوانده اند.باید گفت کیفیت

 چنین اتصال و اتحادی بر فرد تا زمانی که خود آن را عملا تجربه نکرده ست پوشیده 

می باشد و زبان بشری  از توصیف آن قاصر است. 

حاصل کلام

بر آیند سخن آنست که: اگر  "عرفان " را در معنای عام و کلی آن در نظر آوریم ، در بینش ِ

عارفانۀ تجربه کنندگان به تناسب فرهنگ اجتماعی و شخصیت و افق زمانی و زبانی ایشان

تفاوت واختلاف پدید می آید و اگر معنای خاص عرفان در نظر باشد، با وجود آن که اختلاف 

در بینش عارفانه از میان برداشته نمی شود اما بگونه ای دیگر معنا می یابد .در این جاخدا

یا خدایان ،یا هشیاری کیهانی ،روح جهانی وبالاخره عاملی بیرون از تجربه کننده ،خواست

خود را بر اراده و ادراک تجربه گر می پوشاند ، آنگاه به او تجربۀ وحدت دست می دهد .

یعنی تمایز و اختلافی میان خود و بیرون از خود نمی بیند ویا به عبارت دقیق تر پردۀ فردیت

وی به کنار می رود و جز حضوری بسیط ، چیزی درک نمی کند .اما در این که چنین وحدتی

واقعی ست یا توهم جای گفتگو فراوان ست ؛که سرچشمه اش به فلسفۀ "وحدت وجود"

می رسد . در نوشته های آینده به تفصیل در این باره سخن گفته خواهد شد .ولی اجمالا

گفتۀ مولانا شایستۀ  تذکر است :

اتصالی بی تکیّف ، بی قیاس

هست ربُ النّاس را با جان ِ ناس

لیک گفتم ناس من ، نسناس نی

ناس ، غیر  ِ جان ِ جان اشناس نی *

باری ، با وجود همه احوال یادشده و تفاوت در بینش عارفانۀ  افراد ،باز می توان به  

 نکات مشترکی در گزارش عرفا از تجارب عرفانی خویش در طول تاریخ دست یافت 

که پژوهشگر ان را به شناخت عینی و ذهنی "تجربۀ عرفانی" راهنمایی می کند .

یکی از این محققان که شهرتی جهانی دارد ، و. ت. استیس ( w.t.stace ) پس از بررسی

موشکافانۀ سخنان عارفان مطرح در جهان مسیحیت و تا حدی اسلام و با رویکردی علمی به

 آیین ودانتا و فلسفه یونان باستان و عارفان بودایی  ، عرفان را به دو بخش آفاقی وانفسی 

تقسیم کرده ،ویژگی های مشترک آنها را برشمرده است (6) . نگاهی بر این تقسیم بندی

مقدمه ای ست که می تواند خواننده را بهتر با انواع دیدگاه های عرفانی آشنا سازد .

                                                         ادامه دارد 

برای دیدن نوار این سخنرانی :

http://www.youtube.com/watch?v=9VRI6kSJeNs


زیر نویس ها:

* به باور نویسنده  ــ که البته هیچ اصراری بر ای پذیرش از جانب خواننده ندارد ــ ، این که 

در میان انواع روش های عرفانی مناطقی از بدن را بنام چاکرا یا نام های دیگر محل ارتباط

عالم غیب با جسم مادی بشر به شمار می آورند ،شاخ و برگ دادنی بی مورد است .  

3) دکتر د.ت. سوزوکی(1870ــ1966 م) عارف و پژوهشگر ژاپنی در شناساندن مکتب ذن ــ 

بودیسم به جهان مغرب زمین شهرتی جهانی دارد . وی یکی از همکاران نزدیک اریک فروم

در پایه گذاری روانکاوی مبتنی بر تجارب عرفانی بشمار می آمد . مطالب یاد شده از وی در 

این نوشتار از کتاب"روانکاوی و ذن بودیسم " اثری از هر دو دانشمند با ترجمه نصرالله غفاری

می باشد .

4)نک :تاریخ فاسفه در جهان اسلامی ،الفاحوری،ترجمهآیتی ج1 ص93

5) همان ص93

6) والتر ترنس استیس نویسنده و فیلسوف انگلیسی (1886ــ1929 م) ، بخاطر کوششی

که در شناساندن فلسفۀ هگل داشته است بسیار معروف است . ــ در ایران هم اثرش را

دکتر حمید عنایت ترجمه کرده است ــ وی پیرو اصالت طبیعت و تجربه می باشد ولی به

تحلیل و فلسفۀ نظری نیز گرایش دارد .