"اصدار" به معنای روانه کردن و گسیل داشتن و "فیض" به معنی لبریز شدن و سررفتن نام هایی ست

که بر نگاه فلوطین در باره مثلث "واحد ، عقل ، نفس " نهاده اند وی آنان را اقانیم سه گانه می خواند .

[جمع ِ اُقنوم ، یعنی اصل و ذات ِ چیزی] نخستین اقنوم ، ــ واحد ــ چون از هر نظر که تصور شود کامل

است بدلیل کمال خویش فیاض و زاینده است . آنچه از وی بر اثر چنین لبریز شدنی در وجود می آید، عقل

یا همان "عقل کل" می باشد که مبدا وجود بشمار می رود . این "عقل کل " نیز بدلیل کمال خویش زاینده

می باشد و آنچه بر اثر این صدور و فیض در وجود می آید ،اقنوم سوم "نفس کل" نام دارد . احدیت برتر از

وجود است و عالم وجود از عقل کل به بعد آغاز می شود . عقلهای جزوی چه در افلاک و چه در آدمیان از

عقل کل سرچشمه گرفته اند همچنانکه نفس افلاک و آدمیان و حیوانات و اشیاء و عناصر نیز از نفس کل

پدید آمده اند. (35)

در اینجا فلوطین به نکته باریکی اشاره می کند که اگر در نظر گرفته نشود ، فلسفۀ وی تفاوتی با موضوع

"حلول و اتحاد" نخواهد داشت . اگرچه هر اقنومی به دلیل کمال خویشتن زایندۀ اقنوم ِ فرودست خویش

می باشد ،اما نسبت آن با صادر شده اش مانند نسبت خورشید با نور خویش است . نور خورشید اگر چه

روشن است ولی خود خورشید نیست ؛از طرف دیگر خورشید ِ بی نور محال است وجود داشته باشد .

حال چگونه از وحدت ،کثرت می زاید ؟ از راه تعقل :

" عقل که از احدیت فایض می شود، چون مبدا خویش را تعقل کند ، بارور می شود {زیرا با چنین اندیشه

ای با احدیت به وحدت رسیده در او فانی شده و کامل می گردد ،در نتیجۀ کمال ِ خویش ، می زاید } و

مرتبه ء مادون خویش را { نفس کل را} پدید می آورد ." (36)

ماهیت نفس کل

افلاطون و پلوتین در مورد "نفس "بیشترین اثر را بر درک عارفان مسلمان از جهان اطراف داشته اند

افلاطون بر وجود نفس آدمیان در جهان خدایان پیش از تولد جسم آنان تاکید دارد و شاید آن را از

آراء فیلسوفان پیش از خویش مخصوصا فیثاغورس گرفته باشد .ارسطو چنین چیزی را باور ندارد .

نفس را همراه جسد می داند که با تولد طفل متولد شده رشد می کند اما پس از مرگ بدن باقی

می ماند . فلوطین مفهومی عمیق تر به نفس می دهد .وی نفس کل را صادر از عقل کل دانسته

آن را حد فاصل میان عالم معقولات وجهان محسوس می داند .نفس کل که ماهیتی آسمانی دارد

منشاءحرکت و جنبش طبیعی در جهان محسوس نیز می باشد .بنابراین از یک سو در جهان اعلی

سیر می کند و از سویی دیگر در جهان مادی.حکیمان متمایل به نو افلاطونیان دراسلام و به پیروی

از آنان مولانا چنین برداشتی را با آیات قرآنی که دمیدن روح خدا را در انسان تایید میکند***

متناسب می دانند و ماهیتی الهی ولی بالقوه برای نفس انسانی قائلند ؛ که بر اثر تزکیه وتادیب

می تواند خصلت الهی خودرا به ظهور برساند . از همین روست وقتی فلوطین در تاسوعه پنجم

اظهار می کند :

" نفس در جهان نیست ، بلکه جهان درون نفس است . زیرا جسم ، جایگاهی برای نفس نیست .

نفس درون عقل است و جسم درون نفس "(37)

مولانا نیز مطابق با همین دیدگاه اعلام می دارد :

باده در جوشش ،گدای جوش ماست

چرخ در گردش ،گدای هوش ماست

باده از ما مست شد ، نَی ما از او

قالَب از ما هست شد ، نَی ما از او 1/1812

منظور از "ما" همان "نفس الهی" انسانی ست که از حالت بالقوه و امکان ،به کیفیتی بالفعل

رسیده است و از شهوات پاک گشته است . در این مقام است که می توان آن را روح نامید :

امروز مرده بین که چه سان زنده می شود

آزادسرو بین که چه سان بنده می شود

پوسیده استخوان و کفن های مرده بین

کز روح و علم و عشق چه آکنده می شود

اکنون پاسخ آن پرسش مهم که در نوشتار پیشین در مورد تاویل لاهوتی استاد نیکلسون آمده

بود روشن می شود . وی منظور از سه شهزاده را " نفس و عقل و روح " درون آدمیان میداند .

در نوشته آینده که به آخرین قسمت "تاویل اجمالی"دژهوش ربا اختصاص یافته است ،به

تفصیل در این باره سخن گفته خواهد شد .

ادامه دارد

زیر نویسها :

* ماده و صورت : در زبان فلسفی ارسطو منظور از واژۀ ماده ،جسم نمی باشد بلکه وجود ِ

بالقوۀ امری بشمار می رود ؛ همچنین منظور از واژۀ صورت ، شکل و نقش چیزی نیست بلکه

وجود ِ بالفعل ِ امری محسوب می گردد . مثلا تخم مرغ مادۀ مرغ است و مرغ ، صورت ِ تخم

مرغ . از این روست که می گوید : " نفس ، صورت ِ جسم است و جسم ، مادۀ نفس ".

** فیلسوفان عهد باستان نفوس افلاک بالای فلک ماه را مجرد از ماده می دانستند و نفس ِ

آمیخته به ماده را در فاصلۀ میان فلک ماه تا زمین می دیدند که به چهار عنصر آتش و باد و آب

و خاک آغشته است . نو افلاطونیان افزون بر همین اعتقاد ، چنین جهانی را نسخه ای از جهان

مثالی می دانستند .

*** " و نَفَختُ فیه ِ مِن روحی" و از روح خود در آن دمیدم . { بخشی از آیه 29 سوره الحجر}

" چون آفرینشش را به پایان بردم و از روح خود در آن دمیدم ، در برابرش به سجده بیفتید !"

ناگفته نماند اکثریت دین داران مخالف تصوف با چنین تعبیری از آیه مخالفند .می گویند این

نوعی از "اضافۀ تشریفی" ست و تنها برای بیان عظمت روح انسان در قرآن آمده است.

29) نک : تاریخ فلسفه در جهان اسلامی ، ج 1 ، ص57

30) نک : همان صص 66ــ 71

31)نک : همان ص 72

32)" سُریانی ، منسوب به سوریه ؛ نام قومی سامی نژاد که با قوم آرامی خویشاوند بوده در

شمال عراق و سوریه می زیستند " فرهنگ معین

33) تاریخ فلسفۀ غرب ، ر.ج. هالینگ دیل ،ترجمه عبدالحسین آذرنگ ، ص 151

34) تاریخ فلسفه در جهان اسلامی ، ج2 ، ص 237

35)نک : همان صص 85ــ 91

36) همان ص86

37 ) همان ص92