دیدار معنوی مثنوی

در فراقِ شمس تبریز 

دیدار معنوی مثنوی

در فراق شمس تبریز

می دانیم مدت هم نشینی شمس و مولانا به دو سال تمام هم نکشید و پس از آن یک

عمر،شور و شعر و عرفان و صفای دل برای مولانا پیش آمد. یعنی شمس تبریزی که در

سال 644 هجری ، بر اثر اصرار مولانا به قونیه بازگشته بود،سال بعد برای همیشه آنجا

را ترک گفت و مولانا را درحسرت دیدار مجدد خویش باقی نهاد.جلال الدین دو بار هم برای

یافتن مجدد شمس به دمشق سفرکرد  و هر بار دست خالی با زگشت. دراین میانه دشمنان شمس خبر

مرگ او را پخش می کردند ،شاید مولانا ر ا دلسرد کرده بر منبر و مسجد باز آوردند .اما این ها همه

باعث آزار روحی وی می گردید. بالاخره واقعییت غیبت همیشگی و یا مرگ شمس تبریز را پذیرفت:

قدر غم گر چشم ِ سر بگریستی

انجم و شمس و قمر بگریستی

این اجل، کرّ است و ناله نشنود

ورنه با خون ِ جگر بگریستی

شمس تبریزی برفت و کو کسی

تا بر آن فخر ِ بشر بگریستی

البته این اتفاقات هیچ تاییدی بر قتل شمس بدست گروهی که شامل پسر کوچک تر مولانا بوده ،

نمی شود آن ها همه افسانه هایی ست که سال ها پس از مرگ مولانا بر سر زبانها افتاد .

در غزل زیر که برایتان خوانده ام ، مولانا ابتدا از مدت کوتاه همصحبتی با شمس شکوه

دارد ؛ ولی نهایتا این فراق همیشگی را پذیرفته،شمس تبریز را در خویش تجربه میکند 

ای وصالت یک زمان بوده فراقت سال ها 

ای به زودی بار کرده بر شتر احمال‌ها(1)

چون همی‌رفتی به سکتۀ حیرتی (2) حیران بدم

چشم باز و من خموش و می‌شد آن اقبال‌ها

ور نه سکته بخت(3) بودی مر مرا خود آن زمان

چهره خون آلود کردی بردریدی شال‌ها

بر سر ره جان و صد جان در شفاعت پیش تو

در زمان قربان بکردی خود چه باشد مال‌ها

تا بگشتی در شب تاریک ز آتش، نال‌ها

تا چو احوال قیامت دیده شد اهوال‌ها (4)

تا بدیدی دل عذابی گونه گونه در فراق

سنگ خون گرید اگر زان بشنود احوال‌ها

از برای جان پاک نورپاش مه وشت

ای خداوند شمس دین تا نشکنی آمال‌ها

هم تو بنویس ای حسام الدین و می‌خوان مدح او

تا به  رغم ِ غم،  ببینی بر سعادت خال‌ها

https://studio.youtube.com/video/Re-nVrGI9vE/edit

زیر نویسها :

1 : اَحمال ،  جمع حِمل به معنی باری که برپشت شتر گذارند

2 : سکتۀ حیرت .یعنی حیرتی سکته آور . سکته یعنی از کار افتادن موقت یک عملکرد.

مثلا در این بیت منظور از عملکرد،همان هوش و حواس و آگاهی داشتن ازجهان اطراف است.

[ توضیح آنکه پس از عیبت نخستین شمس،مولانا برای حفاظت از جان وی اطاقی از خانۀ خود را به

او اختصاص می دهد و برای اینکه دهان بدگویان را از پراکندن اخبار غیر اخلاقی در باره روابط مریدی

و مرادی آن دو ببندد،دختر خواندۀخود کیمیا خاتون را به عقد شمس در می آورد. این وصلت شش

ماه بیش تر دوام نمی آورد و به جدایی منجر می گردد. اما شمس تبریزی همچنان در جوار مولانا 

زندگی می کند و اگر جایی بخواهد برود البته مولانا را در جریان قرار می دهد.برای همین در غزل

شماره 2019 آمده است :

آن دلبر من آمد بر من 

زنده شد از او بام و بر من 

گفتا بروم،کاری ست مهم

در شهر مرا جان و سر ِ من !

گفتم چو تو را قصد است به جان

جز خون نبودنقل و خور من 

گفتا نشود قربانی من 

جز نادره ای ای چاکرمن 

این گفت و بشد چون باد صبا

شد اشک روان از منظر من ...

بله بنظر می رسد در غزل خوانده شده نیز منظور مولانا از سکتۀ حیرت این باشد که کار قضای الهی

بوده که در آن موقع حساس، در هوش و حواس مولانا وقفه ای افتاده بود که او نفهمید شمس خیال

ترک همیشگی او را دارد .اگر نه چنین بود ،مولانا به فراست، ضمیر شمس را می خواند :

چه نزدیک است جان تو به جانم 

که هر چیزی که اندیشی بدانم ...

3 :سکتۀ بخت ، یعنی توقفی که درروزگار خوشم ایجاد شد، یعنی بخت مرا ترک کرد و فاصله افتاد

4 : هول، به معنی ترس و اهوال جمع آن است .در فارسی گاهی جمع عربی را با "ها" جمع می کنند.