دیدار معنوی مثنوی ــ سماع جان
https://www.youtube.com/watch?v=99RyGyVq5Bw&t=52s&ab_channel=ZibaRuz
دیدار معنوی مثنوی
سماع ِ جان
غزل شماره 1378 دیوان شمس
ای آسمان این چرخ من زان ماهرو آموختم
خورشید او را ذرهام این رقص از او آموختم 1
ای مه نقاب روی او ای آب جان در جوی او
بر رو دویدن سوی او زان آب جو آموختم 2
گلشن همیگوید مرا کاین نافه چون دزدیدهای
من شیری و نافه بری ز آهوی هو آموختم 3
از باغ و از عرجون او وز طره میگون او
اینک رسن بازی خوش همچون کدو آموختم 4
از نقشهای این جهان هم چشم بستم هم دهان
تا نقش بندی عجب بیرنگ و بو آموختم 5
دیدم گشاد داد او وان جود و آن ایجاد او
من دادن جان دم به دم زان دادخو آموختم 6
در خواب بیسو می روی در کوی بیکو می روی
شش سو مرو وز سو مگو چون غیر سو آموختم 7
تفسیر اجمالی بعضی ابیات
در بیت نخست، مولانا بر آسمان ِ گردان فخر می فروشد که چنین چرخ زدن در سماع را از آن ماهرو
که شمس تبریزی باشد آموخته است. حضرت شمس در مقالات خود اقرار می کند که از نوجوانی با
طریق سماع آشنایی داشته است :
" ... با این چنین عشق، در سماع، آن یار ِ گرم حال، مرا بگرفت، چون مرغکی می گردانید ......مرا
می گردانید، دو چشم همچون دو طاس ِ پر خون .آواز آمد که هنوز خام است، به گوشه ای رها کن
تا بر خود بسوزد " (مقالات ص 677) [ زبان نثر شمس اغلب با شعر منثور امروز پهلو می زند]
بیت سوم : گلزار خوشبو از عطر من حیران است و می پرسد این بوی خوش نافۀ آهو را از کجا در
دست داری و دزدیده ای ؟ می گویم "از آهوی شیر رفتار هو." آهو کنایه از معشوق الهی ست، که
محبوب حق است . و لفظ "هو" پوشش ذات حق .
بیت چهارم :عرجون به معنی خوشۀ خرماست و منظور ازباغ و عرجون،معانی لطیف الهی ست. طرّه
موی ردیف شده بر پیشانی ست و یا بخشی از پیشانی که زیر این مو خودنمایی می کند.طرّۀ میگون
کنایه از صورت زیبا و بر افروخته از نوشیدن شراب است. مصراع دوم اشاره به تهیۀ نوعی شراب در کدو
تنبل دارد که درون آن را کمی خالی کرده و شراب و کشمش و مانند آن را در آن ریخته و از طناب آویزان
می کردند . شاعر وجودخود را مانند کدویی فرض می کند که از شراب زیبایی ساقی الهی ــ شمس ــ
پر شده است. او را میان زمین و آسمان معلق به ریسمان الهی بسته اند تا شعرش مستی بیاورد .
افزون بر این اشاره ای هم دارد به مهارت عیاران و شبروان که با کمند می توانستند به هر بام و قلعه ای
بر آیند و به مقصود برسند.کنایه از این که عارف حق با پر عشق یک شبه راه صدساله طی می کند.
بیت پنجم: از توجه به نقوش، یعنی اجسام این جهان مادی چشم پوشیده ام و لذتی نمی برم،
اما بر اثر این ریاضت و یا بی توجهی به جهان مادی، به نقوش عالم غیبی که رنگ و بو و صفت
ندارند و جاودانه اند پیوسته ام .
بیت ششم : اکنون جان بخشی و رحمت بی چشمداشت خداوندبر عالم وجود را به شهود درک
کرده ام ، بنا بر این هر دم جان حیوانی ِ بسته به لذات فنا شونده را در راه او بر باد می دهم، تا
در عوض جان الهی از آن که صفت بخشندگی دارد دریافت کنم .
بیت هفتم : ای راهرو همچون من بی سو باش و به شش جهت جهان مادی مرو،یعنی توجه به
امور این جهانی نداشته باش تا معشوق و مقصود را به شهود درون دریابی .برایت مثالی بزنم :
وقتی در خوابی بدون حرکت و راهپیمایی به اطراف و اکناف می روی . جایی که در رویا می بینی
در دنیای بیرون از تو وجود ندارد. در مورد وصال الهی نیز نظیر همین موضوع اتفاق می افتد ولی در
جهانی برتر که اصل و حقیقت این دنیاست .
پایان