دیدار معنوی مثنوی ــ دانۀ معنی
دیدار معنوی مثنوی
دانۀ معنی
ای برادر قصه چون پیمانه ای ست
معنی اندر وی مثال ِ دانه ای ست
دانۀ معنی بگیرد مرد ِ عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل ...
مولانا همچون دیگر خردمندان تاریخ ،منظور از نقل افسانه ها و حکایات اعجاب انگیز را بهره مندی از
معنا و مقصود آن ها می داند، و کاری به بحث های بی پایان موافقان و مخالفان اتفاق افتادن حوادث
مطرح شده در آن ها ندارد. مثلا در دفتر دوم مثنوی از پادشاهی دهان بین و بی خرد می سراید که
کسی را برای جست و جوی درخت جاودانگی به جانب هندوستان می فرستد . عاقبت پس
از سال ها جست و جوی بیحاصل قصد بازگشت از هندوستان می کند. اینک برگزیدۀ ابیات:
گفت دانایی برای داستان
که درختی هست در هندوستان
هر کسی کزمیوۀ او خورد و برد
نه شود او پیر، نه هرگز بمرد
پادشاهی این شنید از صادقی
بر درخت و میوه اش شد عاشقی
قاصدی دانا ز دیوان ِ ادب
سوی هندوستان روان کرد از طلب
سال ها می گشت آن قاصد از او
گرد هندوستان برای جست و جو
هر که را پرسید،کردش ریشخند
کین که جوید، جز مگر مجنون ِ بَد؟
قاصد ِ شه، بسته در جُستن کمر
می شنید از هرکسی نوعی خبر
چون بسی دید اندر آن غربت تعب
عاجز آمد آخِرُ الامر از طلب
کرد عزم ِ بازگشتن سوی شاه
اشک می بارید و می برّید راه ...
سپس چنین اتفاق افتاد که در راه بازگشت با پیری عارف هم سفرشد و مشکل خود را از او
پرسید. پیر گفت منظور از این حکایت، دانشی ست که برای صاحبش جاودانگی ببار می آورد:
شیخ خندید و بگفتش : ای سلیم!
این درخت ِ علم باشد در علیم
تو به صورت رفته ای ، گم گشته ای
زآن نمی یابی که معنی هِشته ای
پس از آن مولانا بحثی عارفانه را از زبان شیخ مطرح می کند و منظور از واژۀ علم را اشاره به
ذات پروردگار تفسیر می کند :
گه درختش نام شد، گاه آفتاب
گاه بحرش نام شدف گاهی سحاب
آن یکی کِش صد هزار آثار خاست
کمترین آثار او عمر ِ بقاست
گر چه فرد است او ، اثر دارد هزار
آن یکی را نام شاید بی شمار
تو چه بر چفسی بر این نام درخت
نا بمانی تلخ کام و شور بخت ؟
در گذر از نام و بنگر در صفات
تا صفاتت ره نماید سوی ذات
اختلاف خلق از نام اوفتاد
چون به معنی رفت ، آرام اوفتاد
می فرماید در ذات حق اندیشه مکن بلکه در آثار او که این جهان خلقت و نظم آن باشد بنگر
تا از صنع به صانع برسی. سپس حکایت نزاع آن چهار نفر می آید پارسی زبان و عرب و ترک
و رومی که زبان یکدیگر را نمی فهمیدند اما همگی بدنبال یک مقصود بودند، خوردن انگور .
گویی جنگ بی مورد ِمذاهب ِ متفاوت است که معنی و مقصود واحد ست اما پیروان هر یک
تنها شیوۀ آشنای خود را بهترین می دانند.