دیدار معنوی مثنوی 

 خوانش متون و اشعار 

غزل شماره 607 دیوان کبیر را چگونه باید خواند تا معنی درستی بدهد؟

ای دل به غمش ده جان یعنی بنمی ارزد

بی سر شو و بی‌سامان یعنی بنمی ارزد

چون لعل لبش دیدی یک بوسه بدزدیدی

برخیز ز لعل و کان یعنی بنمی ارزد

در عشق چنان چوگان می‌باش به سر گردان

چون گوی در این میدان یعنی بنمی ارزد

بی پا شد و بی‌سر شد تا مرد قلندر شد

شاباش زهی ارزان یعنی بنمی ارزد

چون آتش نو کردی عقلم به گرو کردی

خاک توم ای سلطان یعنی بنمی ارزد

بر عشق گذشتم من قربان تو گشتم من

آن عید بدین قربان یعنی بنمی ارزد

چون مردم دیوانه ویران کنم این خانه

آن وصل بدین هجران یعنی بنمی ارزد

تا دل به قمر دادم از گردش او شادم

چون چرخ شدم گردان یعنی بنمی ارزد

می دانیم در متون قدیمی فارسی علامات سجاوندی ،یعنی نشانه گذاری بکار نمی رفت .

این علامات پس از آشنایی نویسندگان با آثار زبانهای اروپایی، بخصوص از زبان انگلیسی و

فرانسوی به زبان فارسی راه یافته است و تاریخش به دو قرن هم نمی رسد. البته ابوالفضل

سجاوندی ــ از سگاوند منطقه ای نزدیک سیستان ــ در قرن ششم هجری علاماتی برای

وقف در قرائت قرآن آورده بود، اما ربطی به روش خواندن متون و اشعار فارسی نداشت .برای 

همین یکی از تمرین های فراگیری ادبیات فارسی در مدارس زمان پهلوی قرائت متون واشعار

با صدای بلند نزد معلمان بود. جملات باید طوری ادا می شد که متن یا شعر، معنای منطقی

برای شنونده داشته باشد .به این نوع تمرین،خوانش متون می گفتند.نشانه هایی که جملات

را اخباری و امری و پرسشی و تعجبی و امثال آن می کنند، در نثر و شعر کلاسیک رسم نبود .

حال، با این مقدمه به خواندن غزل بالا توجه کنیم . آن را با نشانه گذاری جدید می آورم :

ای دل به غمش ده جان یعنی بِنَمی ارزد؟

بی سر شو و بی‌سامان یعنی بنمی ارزد؟

چون لعل لبش دیدی یک بوسه بدزدیدی،

برخیز ز لعل و کان! یعنی بنمی ارزد؟

در عشق ِ چنان چوگان، می‌باش به سر گردان؛

چون گوی در این میدان! یعنی بنمی ارزد؟

بی پا شد و بی‌سر شد تا مرد قلندر شد

شاباش زهی ارزان یعنی بنمی ارزد؟

چون آتش ِ نو کردی عقلم به گرو کردی

خاک توم ای سلطان! یعنی بنمی ارزد؟

بر عشق گذشتم من قربان تو گشتم من

آن عید بدین قربان یعنی بنمی ارزد؟

چون مردم ِدیوانه ویران کنم این خانه

آن وصل بدین هجران یعنی بنمی ارزد؟

تا دل به قمر دادم از گردش او شادم

چون چرخ شدم گردان یعنی بنمی ارزد؟

البته گاهی یک متن واحد را هم می توان با خوانش های متفاوتی بیان کرد،که هر کدام معنای

منطقی خود را داشته باشند،اما این غزل اگر طور دیگری خوانده شود،مثلا ابیات را بصورت اِخباری

بیاوریم،تنها بعضی از ابیات معنای منطقی خود را می یابند و معنای کلی غزل فاسد می گردد .

برای مثال بیت اول را می توان امری ــ استفهامی نخواند .در این صورت معنا چنین می شود:

ای دل در غمش بمیر،یعنی جان تو در راه عشق بی ارزش است . و در راهش آواره و پریشان شو !

اکنون با همین نوع خوانش بیت آخر را معنا می کنیم :

تا دل به قمر دادم،از گردش او شادم .

چون چرخ شدم گردان، یعنی بنمی ارزد.

" از وقتی که دلدادۀ ماه شدم،همانند آسمان همراه با ماه دور خورشید می گردم . یعنی ارزشی 

ندارد ... " می بینیم معنی فاسد می شود ، چه چیزی ارزش ندارد ؟ دلی را که به قمر داده ام ؟

این دل که تمام ارزشمند است . به همین ترتیب می بینیم ابیات این غزل را باید با حالت پرسشی 

قرائت کرد که جوابش از پیش مشخص است .مثل این که در محاوره به کسی بگوییم، فلان خطر را

بکن و به فلان هدفت برس ! آیا آن نتیجه به این خطر کردن نمی ارزد؟ البته که می ارزد . 

تفسیر اجمالی بعضی از ابیات 

ابیات سوم و چهارم:مولانا در تمثیلی دیگر معشوق را سوارکاری تصویر می کند که با چوگان

عشق، عاشق را به سر می دواند و به هر جا که بخواهد می کشاند . و عاشق که قلندر وار

دست وپای تعلقات به دیگر آرزوها را از دست داده است، تنها در فرمان ِ چوگان معشوق حرکت

می کند . در این صورت آفرین بر وصلت چوگان و گوی، که فراوان زر و گوهر نثارشان کنند .

بیت ششم: غرقۀ دریای عشق گشتم و در راه تو خود را قربانی کردم. شکوه چنان عیدی پر 

ارزش تر از جان قربانی شده نیست ؟

خوانش غزل :محمد بینش

https://studio.youtube.com/video/_LvI_89SKKE/edit

 

پایان