دیدار معنوی مثنوی ــ محو عشق
دیدار معنوی مثنوی
محو عشق
ای محو عشق گشته،جانی وچیز دیگر
ای آنکه آن تو داری،آنی وچیز دیـــــگر
اسـرار آسمان را واحوال ایـــــن وآن را
از لوح نــا نبـــشته خوانی وچیز دیـگر
هـردم ز خلق پرسی احوال عرش وکرسی
آنرا وصد چنان را دانـی وچـیــــز دیگر
لـعلیست بی نهایت،در روشنی به غایت
آن لعل بی بها را کانی وچـیـــز دیـگر
حکمی که راند فـرمان روز الست برجان
آن جمله حکمها را رانی وچیز دیـگر
چشمی که دید آن رو،گر عشق راند این سو
آن چشم نیست والله زانی وچیز دیگر
آن چـشم احول آمد،درگام اوّل آمـــــد
کو گفت اوّلی را ثـانی وچـیز دیـــــــگر
هـر کـو بـقا نـــیابد از شمس حق تبریز
اوهست در حقـایـق فانی وچـیز دیـــگر
غزل شماره 1114 دیوان شمس
تفسیر اجمالی بعضی ابیات
در این غزل روی سخن با شمس تبریزی ست . آوردن عبارت "جیز دیگر "بعنوان روی ،
یاد آور عبارتی ست که اشاعره گاهی در سخن از حقیقت اسماء الهی می اوردند .
مثلا می گفتند خداوند عالم است به علمی و قادر است به قدرتی و سمیع است به
سمعی و ..و... منظور این بوده که میزان علم و قدرت و شنوایی حق برای نوع بشر
قابل ادراک نیست و نباید آن را با علم و قدرت و سمع در بشر مقایسه کرد . مولانا هم
که در فلسفه گرایش شدیدی به اشاعره دارد ، بر همان سیاق می گوید ای فانی در
عشق! تو روح اعظمی و چیزی بیش از آن و غیر قابل ادراک .
در بیت ششم می گوید چشمی که روی زیبایت را درک کند ،اگر باز به عالم محسوس
توجه کند و عاشق دیگران شود ،در واقع عمل حرام زنا را انجام داده است،چرا که تعهد
معنوی خود را به عشق تو زیر پا نهاده است . چنان چشمی دو بین است که در همان
قدم و مرحلۀ نخست ، آن عشق محازی و زمینی و حقیر خود را عشق حقیقی و ثانوی
فرض کرد . معنای پیچیدۀ این بیت با توجه به ابیات زیر روشن تر می شود . وی در جای
دیگری از مثنوی می فرماید :
اول ِ فکر، آخر آمد در عمل
بنیت ِ عالم چنان دان در ازل
میوه ها در فکر ِ دل، اول بود
در عمل، ظاهر به آخر می شود
یعنی آنچه در نهایت امر مقصود فکر کننده است، پیش از دست یازیدن به هر عملی
در وی پدید می آید، آنگاه در عمل مراحل دیگری طی می شود تا به همان مقصود
اصلی برسد . مثلا ابتدا شکل خانه ای در اندیشۀ مهندس نقش می بندد و پس از
آن در پی به کار بردن مصالح ساختمانی بر می آید .اما در عمل ، شکل آن خانه پس
از همۀ این اقدامات به وجود می آید . بنیاد جهان هم چنین است .ابتدا خداوند طرح
انسان را در ذهن خود می ریزد و سپس مرحله به مرحله جهان را می آفریند تا به
انسان کامل برسد . به همین ترتیب ، در بیت ششم، می گوید عاشق بر معشوق
مجازی او را در ذهن خویش علت غایی در نظر گرفته تمام وجود خود را در وی به فنا
می کشاند ، حال این که حقیقت چیز دیگریست .