دیدار معنوی مثنوی ــ بت شکن
دیدار معنوی مثنوی
بت شکن
چون خلیل آمد خیال ِ یار من
صورتش بت، معنی او بت شکن
پیش در آمد
در نوشتار پیشین که سخن مولانا "دکان وحدت"ِ مثنوی معنوی بود :
مثنوی ما دکان وحدت است
غیر واحد هر چه بینی آن بت است
تاکید شد که منظور جلال الدین از بت ،بر خلاف نظر وحدت وجودیان، تایید هر گونه بت و بخصوص زیبا رویی
به عنوان ِ عکسی از تجلی حق نمی باشد . این که مثلا در گلشن راز آمده است :
بت اینجا مظهر عشق است و وحدت
بوَد زنّار بستن ، عقد خدمت
مختصّ ِ اندیشه ای ست که جهان هستی را صادر شده از منبعی واحد می بیند . اما در اندیشۀ مولانا
بت ، انواع گوناگونی دارد . حیوانات و اصنام را پرستیدن گمراهی محض است، زیبا رویان را بعنوان تجلّی ِ
جمال حق دیدن ، زمانی هدایت گرست که عاشقان را نهایتا به ازدواجی الهی بکشاند . عشق مجازی
نیروی بالقوه ای ست که در مسیر هدایت پیری راهدان به وصال الهی منتهی می گردد . ازین روست که
مثلا در همان حکایت نخستین مثنوی، وقتی چشم پادشاه به "طبیب الهی" که برای درمان کنیزک آمده
است می افتد،او را بعنوان معشوق الهی برگزیده دل از کنیزک بر می کند:
گفت معشوقم تو بودستی نه آن
لیک کار از کار خیزد در جهان
در آخرین حکایت مثنوی نیز به سالکان هشدار می دهد :
زاین قدح های صُوَر ، کم باش مست
تا نگردی بت تراش و بت پرست .
با وجود این، همدل با آموزۀ شمس تبریزی که رهروان نوپا را به برگزیدن عشق های زمینی (1) تشویق
می کرد، می سراید :
ظاهرا بر زن ،چو آب ار غالبی،
باطنا مغلوب و زن را طالبی
پرتو ِ حقّ ست آن ، معشوق نیست
خالق است آن گوییا، مخلوق نیست
سخن کوتاه،جذبات الهی از مسیرهای متفاوتی می تواند رهروان را پیش ببرد. گاهی از راه عشق بر
زیبا رویان زمینی از هر دو جنس، اما در کف هدایت پیری راهدان ، گاهی از طریق تفکر و تزکیۀ نفس و
و تاملات درونی و عارفانه و گاهی نیز از طریق معشوقی الهی .یعنی عارفانی که قدرت تصرف در رهرو
دارند و جذبه ای الهی در رفتار و گفتار شان وجود دارد . مولانا از چنین معشوقی بعنوان بت نام می برد:
(از دفتر دوم ،بیت 72 به بعد،ابیات برگزیده)
آینۀ دل چون شود صافیّ و پاک
نقش ها بینی برون از آب وخاک 1
هم ببینی نقش و هم نقاش را
فرش ِ دولت را و هم فراش را 2
چون خلیل آمد خیال ِ یار ِ من
صورتش بت، معنی ِ او بت شکن 3
شکر ِ یزدان را که چون او شد پدید
در خیالش، جان، خیال ِ خود بدید 4
تفسیر اجمالی ابیات
ابیات اول ودوم : وقتی که بر اثر تزکیه نفس آیینۀ دل را جلا دهی می توانی افزون بر تصاویر این جهانی،
امور غیبی را هم مشاهده کنی . هم نقش را و هم آن نقاش ازل ــ حضرت حق ــ را با چشم دل ببینی .
هم زمین نیک بختی را یعنی حقایق امور را و هم گسترانندۀ این زمین را ادراک کنی . اشاره دارد به آیۀ
48 از سورۀ ذاریات : " وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ" و زمین را بگستردیم وچه نکو گهواره ای گستردیم
واژۀ "خَیال" در مثنوی با چند معنی به کار رفته است . یک معنای آن وهم و پندار است ، که در مورد افکار
بی اساس عامه مردم گفته می شود :
نیست وش باشد خیال اندر روان
توجهانی بر خیالی بین روان
بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان ...
معنای دیگر آن ، تصویر ذهنی ثبت شده در حافظۀ انسان از اجسام و رویدادهای واقعی ست . در عرفان
نظری، صو رِ عالم مثال را هم خیال می گویند که یکی از مراتب هستی ست . در میان صوفیه نیز تصویرِ
ذهنی معشوق که در دل نقش بسته است ، خیالی ست که اگر شهوانی باشد تلقین نفس ، و چنانچه
الهی باشد، نقشی از حقیقت است . در دوبیت بالا و ابیات پس از آن منظور مولانا این است که مترسّم
شدن صورت پیر در آیینۀ دل سالک ، او را از تلقیناتِ نفس ِ جزیی، که مشوّش است ، پاک می گرداند :
چون خلیل امد خیال ِ یار من
صورتش بت، معنی ِ او بت شکن
تصور ذهنی صورت یارم، ظاهرا همچون بت هاست که همۀ خیالات دیگر را در من نابود کرده است، اما
در باطن مانند حضرت ابراهیم، همۀ بت های زندگیم را در هم شکسته است . و خدا را شاکرم که جان
من ذات خود را در این خیال ،ادراک کرد و دریافت .در میان شارحان مثنوی تفاوت نظر است که منظور از
یار ،حضرت حق می باشد و یا پیر و مرشد؟ گروه نخست می گویند موحد واقعی نباید گرفتار صور خیالی
شود و گروه دیگر و از جمله مولانا معتقدند عارف واصل، باقی به الله ست ؛ پس اگر سالکی در عشق
وی غرقه گشت، گویی به فنا فی الله رسیده است .(2)
باری، ابیاتی که اکنون می آید، هم نظر مولانا را در باره بت روشن تر می کند و هم یکی از را ه های
گزینش پیر در تصوف عاشقانه است که یکی از مهم ترین اتفاقات زندگی مرید می باشد:
آینۀ جان نیست، الّا روی یار
روی آن یاری که باشد زآن دیار 5
دیدۀ تو چون دلم را دیده شد،
شد دل نادیده ، غرق ِ دیده شد 6
گفت وهمم : "کآن خیال ِ توست ، هان!!
ذات ِ خود را از خیال ِ خود بدان ! 7
نقش ِ من ، از چشم ِ تو، آواز داد :
"که منم تو، تو منی در اتّحاد 8
کاندرین چشم ِ منیر ِ بی زوال،
از حقایق، راه کی یابد خَیال ؟ 9
چشم من چون سرمه دید از ذوالجلال ،
خانۀ هستی ست ، نه خانۀ خیال 10
تفسیر اجمالی ابیات
عارف کامل و مکمّل گویی مُهرۀ مار داردريالبه اذن حضرت عشق هر که را بخواهد به خود جذب می کند.
ابیات پنج و شش: آینۀ خداوندی، روی زیبای یاری ست،که از دیار الهی باشد . ای پیر من وقتی چشم
بصیرت تو به جای چشم دلم نشست و حقایق امور را در آینۀ آن دیدم، کوردلی من از میان رفت و غرقۀ
بینایی تو شدم . [اشاره دارد به نو مریدی که دست ارادت به پیر داده است ]
بیت هفتم : پنداشت وهم آلودم اعتراض کرد که بر خودت متکی باش و به دنبال خیال یار نرو . ذات تو
با خیالاتت فرق دارد . تفاوت آن ها را در نظر بگیر .
بیت هشتم : ولی نقش حقیقی ذاتم از طریق چشمانت به من گفت : روح من و تو در وحدت هستند .
بیت نهم : زیرا در این بینایی روشنی که هرگز از دیدن حقایق فرو نمی ماند،جایی برای خیال وجودندارد.
بیت دهم : چشم دلم سرمه از آن دارندۀ شکوه ابدی ــ حضرت حق ــ دریافت کرده است و سرای وجود
است ، نه جایی برای خیالات بی بنیاد.حاصل آن که چون در عشق من فانی شدی،انگار به حق پیوستی
پا یان
2 : نک، شرح جامع مثنوی معنوی ـ ج 2 ، ص 53 .کریم زمانی