دیدار معنوی مثنوی  ــ در مقام دل (بخش نخست)

دیدار معنوی مثنوی

 

 مقام دل

(بخش نخست)

چراغ است این دل بیدار به زیر دامنش می دار

از این باد و هوا بگذر، هوایش شور و شر دارد

رهسپاران عرفان را در طول راه، احوال و مقاماتی رخ می نماید.حال،عاطفه ای ست 

از جنس شادی یا غم که بدون اراده و تعمد ِ رهرو در جان و دلش نفوذ می کند و دیر

یا زود سپری می گردد. اما بتدریج حالی که در وجود رهرو لانه کند و او نیز بر کسب

آن تمرین و ممارست کند به مقام تبدیل می گردد. مَقام یا مُقام، در عرفان به معنی

پایگاه، و شان و شوکت است "

" در نزد عارفان مقام هر کس.... موضع اوست .... و کسی که در مقامی باشد ، تا

اعمال آن مقام را به جای آرد،.......از آن مقام به مقامی دیگر ارتقا نیابد، مگر بعد از

استیفاء آن مقام" (1). 

در تعداد مقامات و اسامی و تعریف آنها جای بحث و نظر فراوان است ومیان عارفان

بنام ِ در گذشته تفاوت نظر و دیدگاه ــ و نه اختلاف ــ فراوان است. اما تقسیم بندی 

عطار نیشابوری از مقامات تحت عنوان  "وادی"  در "منطق الطیر"،  از جانب عموم  

متصوفه و عرفا پذیرفته شده است که عبارتنداز: طلب، عشق، معرفت، استغنی،

توحید، فقر و فنا. افزون بر این ، عارفان دیگر از مقامات دیگری هم در ادبیات صوفیه

نام برده اند .مانند مقام جمع و تفرقه، حضور و غیبت وامثال آن. می دانیم تا پیش از

 نظم مثنوی آثار عرفانی سنایی و عطار درانجمن یاران مولانا فراوان خوانده می شد

و حتی سرایش مثنوی در پاسخ به خواهش حسام الدین چلبی بوده که میخواست

جانشینی همتای منطق الطیر از مولانا در این مجالس شنیده شود. بنابراین چنانچه

اقرارکنیم اندیشۀ این دو بزرگ در کنار فلسفۀ اشاعره پس از آموزه های پیدا و پنهان

شمس تبریزی بیشترین تاثیررا در روح مثنوی معنوی دمیده است،سخنی اغراق آمیز

نیست. (2)

باری ،برای داشتن درکی درست ازدیدگاه مولانا در باره احوال و مقامات صوفیه،لازم

است جایگاه او در رابطه با "عرفان نظری" به رهبری بلامنازع محی الدین ابن عربی

نیز مورد مطالعه قرار گیرد .در توافق و تخالف آموزش های عرفانی مولانا با اندیشۀ

ابن عربی ، دامنه سخن چنان دراز است که جای طرح اجمالی آن هم در این مجال

کوتاه نمی گنجد. در این جا تنها به یک مورد توافق نظر هر دو بزرگ اشاره می شود:

یعنی "مقام دل"

ادامه دارد 

زیرنویس 

1 : سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات عرفانی، ص 735 به اختصار

2 : البته بعضی از آن سر بام افتاده اند و دو بیت مشهور زیر را از مولانا می دانند

عطار روح بود و سنایی دو چشم او 

ما از پی سنایی و عطار آمدیم .... و  

هفت شهر عشق را عطار گشت 

ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ... 

 

 

 

 

دیدار معنوی مثنوی  ــ مراقبۀ اتصال (2)

 

 

مراقبه اتصال (2)

آمادگی تن و روان

تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق

بل، که گردونی و دریای عمیق

در بخش  پیشین  آورده شد که تعریفی جامع و مانع از مراقبه نمی توان کرد و به

تعداد افراد روی زمین می تواند  بنام مراقبه راه های متفاوتی وجود داشته باشد.

آنچه اینجا مورد نظر است،نمودن راهی برای کشف درونی و ذهن گرایانۀ اندیشۀ

مولانا می باشد . روشن است که اساس چنین اندیشه ای برپایۀ عشق و اتصال 

به حقیقت هستی استوار می باشد و بقول مولانا "نردبان آسمان" است :

نردبان هایی ست پنهان در جهان

پایه پایه تاعنان آسمان ....

درکنار چنین هدفی، شادکامی ِحاصله از مراقبه نیزنصیب مراقبه کننده خواهد

شد.مراقبه نوعی هنراست که مانند دیگر هنرها آرامش بخش وشادی آوراست.

نخستین گام برای آغاز هر مراقبه ای داشتن آمادگی بدنی و روانی لازم است.

آمادگی بدنی را تقریبا هر کسی می تواند در خویش ایحاد کند. در اینجا کوتاه

 ومختصر اشاره ای به مهم ترینشان می شود.نخستین پیش شرط ِمراقبه ای 

تقزیبا بدون درد سر و مستمر داشتن حد اقل رفاه مادی ست . منظور، آنست

که فرد دغدغۀ یافتن کار و تامین وسایل معیشت خانواده و امثال آن را هر لحظه

با خود یدک نکشد. خواب مناسب و پیاده روی و غذای کم گوشت و کم چربی و 

شیرینی و نداشتن اعتیاد به الکل و دیگر مواد روانگردان هم از مهم ترین شرایط

آمادگی برای مراقبه بشمار می رود . شرایط آمادگی روانی مشکل تر است و

می تواند موقتی و گذرا، یا عمیق و دائمی باشد. بستگی به اراده و شخصیت و

سلامت روانی مراقبه گر دارد. منظور از "اراده" روشن است؛ و از دلبستگی زیاد

به امر مراقبه بر می خیزد. درست مانند "هنر" که ابتدا می بایست فرد استعداد

و علاقه فراوان به فراگرفتن هنری را در خود داشته باشد،تا بتواند رنج تمرینات و 

امر معلم را بر خود هموار کند.بدون دلبستگی به امری تعهدی هم پدید نمی آید.

"شخصیت"  مجموعۀ خصوصیات بدنی و روانی فرد است که او را از دیگر مردمان

مشخص و ممتاز می کند.افراد عصبی و بهانه جو شانس کمی برای مراقبه دارند.

زیرا اغلب درفکرو یادحقوق پایمال شده خویش اند و دیگران را مقصرمی شناسند . 

معمولا شخصیت های درون گرا و آرام عمیق تراز شخصیت های سطحی و پرغوغا

می توانندخود را با شرایط مراقبه تطبیق دهند. سلامت روانی فرد نیز عامل مهمی

بشمار می رود . یعنی "روان پریشی" علامتی مانند غم مرضی و شیزوفرنی وامثال

آن در امرمراقبه موانع جدی بوجود می آورند. اما "روان نژندها" و کسانی که مشکل

خاصی در شخصیت خود ندارند،می توانند دقایقی از ساعات روزرا به مراقبه پرداخته

از آن بهره ای بگیرند.مرز مشخصی که روان نزند را از روان پریش تفکیک می کند،نوع

برخورد آنان با واقعییت های زندگی ست.روان نزندها در پذیرش واقعیت های خارجی

مانند انسان های معمولی عمل می کنندو گرفتارتوهم های بیمار گونه نمی باشند.

ولی روان پریشان دنیای خاص خود را دارند و نمی توانند به مراقبه بپردازند . 

کم شانس ترین افراد در مراقبه، شخصیت های وسواسی اند زیرا بدنبال انجام صد

در صد درست و بی نقص کاری می باشند . وسواس اگر زیاددر فرد ریشه ندوانده

باشد،با روشنگری درمان می شود. وسواسی باید بپذیرد که هیچ ایده ای در مقام

عمل بدون نقص نیست . مثلا اگر چه نمی خواهد ذره ای گرد و خاک در خانه ببیند،

ولی باید بپذیرد جمع شدن اندازه ای از آن بر اثاثیه چندش آورومضطرب کننده نیست.

پذیرش خود و پذیرش دیگران 

برای بهره گرفتن ازمراقبه پیش از هر چیزلازم است کمبودهای خود و دیگران را پذیرا

باشیم.داوری اخلاقی در باره دیگران اضطراب آوراست و مراقبه را مخدوش می کند.

لازم است فرد در کار و کردار خویش تاملی به عمل آورد و بعنوان ناظری بی طرف و

 بدون هیچگونه داوری مثبت یا منفی به صفات بدنی و روانی خویش بپردازد . نه بر

جوانی و زیبایی و قدرت خو د مغرور گردد و نه از پیری و زشتی و ضعف خود بنالد .

درموردخصوصیت های روانی هم به همین ترتیب ،نباید به خویشتن ِ خویش نقشی

دروغین نشان داد. بهاته آوردن ها برای اثبات حق شخصی،نزد قاضی وجدان درون ،

 رنگی ندارد. و اما از پذیرش ِ بی طرفانۀ خویشتن با همۀ نکات مثبت و منفی بدنی

و روانی، استعداد پذیرش بی طرفانۀ کردار اطرافیان هم بوجود می آید. البته این امر،

به معنی کرنش کردن در برابر همگان نیست که مثلا عیسی واراگر یکی سیلی اش

بزند، طرف دیگر را پیش دستش نگه دارد. از آنسوی بام فروافتادن هم درست نیست

که مرتب در کار داوری اخلاقی دیگران باشد. حاصل آنکه در طول مراقبه اندیشه هایی

نزد وجدان شخص رخ می کند، که اغلب عاطفه برانگیزند و وی را به واکنش و داوری

می خوانند . مراقب در مقام قضاوت نباید بتشیند ، وگرنه تفاوتی میان اوقات مراقبه و

زندگانی معمولی فرد، بوجود نخواهد آمد . در هر دو حالت، اندیشه اش گرفتار داوری

میان خوب و بد می گردد . همانگونه که از معنای "مراقبه" بر می آید، مراقب،  اراده

می کند که واکنشی در رویارویی با اندیشه های آینده از مخزن خاطره نداشته باشد. 

آنگاه می توان از تولد "فردی دیگر" در نهاد خویش سخن گفت .کسی که در هر حالی

همراه وناظر بی طرفانۀ کردار ماست؛ در واقع بعدی دیگر از شخصیت "آگاهانه" پرورش

یافته ماست ، که بقول مولانا :

تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق

بل که گردونیّ و دریای عمیق

آن تو ِ زفتت که آن نهصد تو است

قلزم است و غرقه گاه ِ صد "تو " است 

                                           ادامه دارد