دیدار مثنوی معنوی ــ  سخن تازۀ عشق (1)

دیدار مثنوی معنوی

سخن تازۀ عشق (1)

 

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

وا رهد از حد جان بی حد و اندازه شود

مقدمه :

درنوشته های پیشین اشاره شدکه معنای اغلب آثار تاویل پذیر مولانا را نمی توان به راحتی

دریافت . ابتدا می بایست اهلیت درک و دریافت فضای شعری مولوی را پیدا کرد . مراقبه و

غوطه ور شدن در معانی گونه گون واژگان ِ سخن وی ، خواننده را بسوی اتحادی با اندیشۀ

عارفانۀ او خواهد کشاند . غزلیات دیوان شمس همچون قطره های جیوه است که باید از دور

دید و لذت برد . پژوهشگری که انگشت تحقیق دراز کند تا جیوه ها را برچیند، چیزی فرا چنگ

نمی آورد . بنا بر این در "تاویل" و "تعبیر" بسیاری از آن ها رابطه ای دو سویه میان شخصیت

خواننده و سراینده پدید می آیدو گفتگویی دیالکتیکی میان "مولف محوری" و "مفسر منظری"

برقرار می گردد .(1) اینک برای نمونه یکی از غزلیات زیبا و مشهور مولانا عرضه می گردد.

اماپیش از آن نخست می بایست بر واژگان "تاویل" و "تعبیر" تاملی ورزید تا مفهوم این مقدمه 

روشن تر شود . " تاویل ، به معنی بازگرداندن گفته ای به مقصودی دور از ذهن عمومی ست

این کلمه از قرآن آیۀ 6 سوره آل عمران اقتباس شده .بموجب آن کریمه، در قرآن آیاتی متشابه

وجود دارد که جز خدا و راسخان در علم ، تاویل آن ها را کسی نمی داند. (2) 

تاویل از "اَول" [بدون مشدد بودن واو] به معنی بازگشت مشتق گردیده است؛بنابر این منظور

از تاویل در قرآن "بازگرداندن" معنای آیات متشابه به مفهوم "حقیقی" آنهاست.اما در ادبیات و

گفتگوی عمومی هم که موضوع سخن،مطالب قرآنی نمی باشد، چنانچه معتای عبارتی بکلی

غیر از معنای ظاهری کلمات باشد،همین واژه را بکار می برند. اگر در تاویل عبارتی، استناد به

کلمات دیگری که در "متن" بکار رفته است باشد، آن را تاویل به قرینه می گویند که بیشتر از

تاویلات کلی مورد اعتماد است . تاویل ِ بدون قرینه هم وجود دارد که مؤوّل بر اساس حدس و

گمان خویش آن عبارت را معنی می کند؛و اگر تاویل ، عمدا و یا سهوا در جهت خاص ِ  تمایلات

تاویل کننده باشد، آن را "تفسیر به رای" نامیده، با شک و تردید به اظهارات "مؤّول" می نگرند.

البته این مراحل نسبی ست .مثلا شارحان اولیۀ مثنوی مانند اکبر آبادی و انقروی که گرایش

فراوانی به آموزه های ابن عربی داشته اند،اغلب حکایات آن را بر همین اساس تاویل کرده اند

حال امکان دارد خواننده امروزی که خود با مطالب عرفان نظری آشنایی دارد، آنها را تفسیر به

رای نداند و یا بر عکس آن باشد و پژوهشگری در پی تحقیق شخصی بر آید. (3)

"تعبیر"هم که بر گرداندن عبارتی به عبارت دیگر برای شرح روشن تر معنایی پیچیده می باشد

اغلب بر اساس تاویلات "معبّر" انجام می گیرد. برای همین این واژه را مخصوصا در شرح خواب

و رویا و آثار سمبولیک بکار می برند ."تفسیر" هم وقتی مطرح می شود که شرح معانی ظاهر

عبارات و الفاظ مدّ نظر باشد . حال پس از این مقدمات به تفسیر و تاویل غزل می پردازم :

یک : هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

        وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود

دو :  خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد

        یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود

سه:هر که شدت حلقهٔ در زود برد حقه زر

       خاصه که در باز کنی محرم دروازه شود

چهار: آب چه دانست که او گوهر گوینده شود

         خاک چه دانست که او غمزه غمازه شود

پنج: روی کسی سرخ نشد بی‌مدد لعل لبت

                                                             ادامه  مطلب در بخش دوم

 

زیرنویس:

1: "مولف محوری" و "مفسر منظری" دو عبارتی است که نویسنده وضع کرده است، برای

بیان دو شیوۀ  متفاوت شرح متون ادبی و آثار هنری . شیوۀ نخست کوشش در بیان منظور

پدید آورندۀ اثر دارد. بر عکس آن در شیوۀ دوم ،از مرگ نویسنده سخن می رود .یعنی پدید

آورنده دیگر صاحب اثر خود نیست و این درک مفسر وخواننده آثار اوست  که در هر زمانی و

زبانی معنای متفاوتی به آن ها می دهد .در عمل اما این دو شیوه باید رابطه ای متقابل با

یکدیگر داشته باشند تا هم تازگی اثر حفظ شود و هم خواننده از منظور اصلی پدید آورنده

دور نگردد .

2 : خزائلی، محمد ــ شرح گلستان سعدی ، ص 225

3 : [ترجمه کریم زمانی :" اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد.بخشی از آن آیات محکم است 

که مرجع قرآن است و بخشی دیگر آیه های متشابه است . اما گژدلان به جهات فتنه جویی

و تاویل، از آیات متشابه پیروی می کنند . در حالی که تاویل آن را جز خدا نمی داند . و آنان

که در دانش استوارند گویند : ما بدان ایمان آورده ایم . همه از نزد پروردگار ماست و جز خرد

مندان پند نگیرند ." لازم به تذکر است که از اتفاق روزگار و یا قضای الهی همین آیه نیز تاویل 

پذیر است و می توان هم بصورتی خواند که اکنون مترجم بیان کرده است، ــ یعنی حقیقت ِ

تاویلات را فقط خدا می داند و دانشمندان تنها تاییدکلام خدا کرده دست به انتخاب شخصی

نمی زنند، ــ و هم می توان دانشمندان راسخ در علم و خدا را با هم دانندۀ معنای تاویلات

قلمداد کرد . ــ آنطور که خزائلی در بالا نوشته است ــ و مولانا نیز همین نظر وی را دارد با

این تفاوت که بجای دانشمندان راسخ در علم، بعنی دین پژوهان ِ با ایمان، نظر بر عارفان ِ

واصل دارد که گوشه چشمی هم به اغراض شخصی خویش ندارند:

معنی قرآن ز قرآن پرس و بس! 

و از کسی کآتش زده ست اندر هوس

3 : بهترین نمونه در این باره سخن استاد فروزانفر در بارۀ تاویلات شارحان مثنوی از " نی"

است . وی در شرح مثنوی شریف، ص7 پس از بیان آن که منظور از نی وجود شخص مولوی

می باشد، به قرینۀ "این" در مصرع نخست : بشنو این نی چون شکایت می کند،می افزاید

" اما شارحان مثنوی نی را تفسیر یا تاویل های دیگر کرده اند از این قبیل :

1ــ نی مرد کامل و مکمل است ...2 ــ آن که مراد، روح قدسی و نفس ناطقه است که از

 عالم خویش بدور افتاده  3 ــ مقصود از نی، قلم است در مقابل لوح . 4 ــ حقیقت محمدی 

و پیداست که این ها همه تفسیر های ناموجه و دور از مذاق مولاناست .." (به اختصار)

 

 

 

 

 

 

دیدار مثنوی معنوی ــ  مراقبه (1)

دیدار مثنوی معنوی ــ  مراقبه (1)

 

دیباچه

خوانندگان پی گیر موضوعات این صفحه نیک آگاهند که تاکید همیشگی نویسنده

بر معرفی "مولف محورانۀ" آثار مولوی می باشد . یعنی می بایست تا حد مقدور

پردۀ تاویلات مفسران را کنار زد تا به اصل ِ مقصود مولانا در اشعارش رسید.روشن

است این مهم برای ما که چندقرن باعصر مولانا فاصله زمانی و زبانی داریم هرگز

بطورکامل میسرنمیست . اما با همدلی عارفانه میتوان تا مقدار قابل قبولی به آن

نزدیک شد. یکی از راه های چنین همدلی عارفانه ای پرداختن به مراقبه در اشعار

وی می باشد . اگرخوانندۀ مثنوی و دیوان شمس دل بر آن ها بنهد، آنها نیزدر وقت

"عرقریزان جان" وی رخ نشان می دهند و به جذبه اش می کشانند :

گر نامه نمی خوانی، خود نامه تو را خواند

ور راه نمی دانی، در پنجۀ ره دانی .....

در عمل چنان است که پس از مطالعۀ تاویلات متفاوت مفسران، حکایتی یا پیامی و بیتی

در آثار مولانا چنان روح و جان خواننده را تسخیر می کند که روز و شب در یاد او صدها بار

تکرار و تکرار می گردد . ــ  همان پدیده ای که باعث جاودانگی دیگر شاعران بزرگ جهان

هم می باشد ــ . خوانندۀ مشتاق می تواند برای درکی عمیق از وی به مراقبه بپردازد،

تا در " پنجه این راه " با روح او در آمیزد و راز پیامش را کشف کند . این کار اگرچه سالها

به درازا می کشد ولی شادی و بهجتی که به خواننده دست می هد، سختی آن را بر

وی شیرین و آسان می کند؛ بخصوص برای کسی که خود قدم در راه عرفان نهاده ست .

گاه برخی از ابیات رازورانۀ مولانا را جز از راه مراقبه و تامل در آن نمی توان دریافت .برای

مثال در دو بیت زیر:

مراپرسی که چونی بی که چونم

خرابم بی خودم مست جنونم

درون خرقۀ صد رنگ قالب

خیال باد رنگ آبگونم

فضای خیال گونه ای به تصویر در آمده است که کلمات و مفاهیم یارای شرح و بیان ندارند

و خوانندۀ مشتاق ادراک آن می بایست خود را در جادوی این فضای راز آلود بقول سهراب

سپهری "شناور" کند . و یا آن غزل مشهوری که با مطلع زیر آغاز می گردد :

چه دانستم که این سودا مرا زاین سان کند مجنون

رخم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

شاعر، کشتی وجود طوفان زدۀ خویش را درکام نهنگی دریاخوار به تصویر می کشد که  آن

هم در دهان هامونی مهیب فرو می رود و گم می شود :

چو این تبدیل ها آمد، نه هامون ماند و نه دریا

چه دانم من دگر چون شد، که چون غرق است در بی چون

چه دانم های بسیار است، لیکن من نمی دانم

که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون

این جاست که مراقبه ای بی بدیل، خواننده را متناسب با استعداد خویش وعنایت حق،

به روح مولانا پیوند می دهد تا منظورش را دریابد .

معنای مراقبه

پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب

تا در این پرده جز اندیشۀ او نگذارم ..... حافظ

تعریفی جامع و مانع از مراقبه نمی توان کرد چون میان علم و هنرو دین و عرفان نوسان دارد.

در خود فرو رفتن کاهنان کهن و دیر نشینان، تامل در مفاهیم معنوی بودائیان، بی خویشی و

خلسه عارفان هندو، هشیاری محض ذن گرایان، فنای صوفیه در صفات خدا وندی،آفرینش و

خلق ِ شاهکارهای هنری، و حتی کوشش های علم جدید روان شناسی در کاهش تنش ها

همگی نشانی کم یا زیاد از مراقبه دارند و بر روش های متفاوتی در این علم تاکید می کنند .

مراقبه علم نظری خاصی نیست که در کتابی مخصوص اصول آن را آورده باشند . راهی ست

عملی که می تواند به تعداد افراد کرۀ زمین متعدد و متفاوت گردد . هر رهروی که به هدفش

می رسد و آرامش می یابد، شاید راه خاص خود یا استاد ِ آموزنده را برترین نوع مراقبه بداند.

مراقبه نوعی هنر است و کسی پیشاپیش بدون گام نهادن در راه، قادرنیست به داوری کار و

کردار مراقبه کنندگان بپردازد .روش های مراقبه نیز متناسب با اهداف آن متفاوت است . روش

عارف بودایی که می خواهد در جریان تناسخ از رنج باز آمدن به جهان رهایی یابد با روش عارف

هندو که می خواهد با خدایان یکی گردد متفاوت است واین هر دو با روش اغلب مراقبه کنندگان

مغرب زمین که در پی رهایی از اندیشه های تنش آور روزمره اندو آرامش روانی را تنها در زندگی

شخصی خود می جویند تفاوت دارد. مراقبه کنندگانی هم وجود دارند که آمیزه ای از روش های

متفاوت مراقبه را بوجود آورده و بیش و کم در آفرینش خویش موفق بوده اند. مثلا "ماهاریشی"

تکنیک "مراقبه متعالی" Transcendental Meditation  خویش را در سال های دهۀ 60 میلادی

در امریکا رواج داد که موفقیت علمی فراوانی برایش آورد .انواع مراقبه در یک مورد مشترک اند

و آن تمرکز ادادۀ فرد، روی موضوعی  می باشد . آن موضوع می تواند یک واژۀ دعایی و یا بی

معنی، خدا، تصویری متحرک یا ثابت ، یک صدا، یک اندیشه یا خاطره،یک تصور و امثال آن و یا

حتی یک "مفهوم عدمی" باشد . مثلا کوشش برای فکر نکردن به مطلبی ، مفهومی عدمی

بشمار می رود . موضوع مراقبه هم می تواند بیرون یا درون ِ مراقب باشد ، عینی یا ذهنی .

گاهی میان عین و ذهن هم رابطه ای دیالکتیکی برقرار می گردد و یکدیگر را تکمیل می کنند

مثلا خیره شدن به نور شمع و تصور همانندی آن با وجود انسانی عاشق یا برداشت هایی از

این قبیل رابطه ای عمیق و عرفانی میان عین و ذهن بر قرار می کند . موضوع مراقبه هر چه

باشد، چنانچه از روی نظم و علاقه انجام گیرد بتدریج نوعی حالت آرامش و کاهش تنش و در

مراحل عمیق تر، شادی درونی به ارمغان می آورد . این جنبه از مراقبه امروزه در روان درمانی

مورد توجه فراوانی قرار گرفته است. انواع روش های مراقبه را بدون در نظر گرفتن اهداف آنها

در دو رده می توان تقسیم یندی کرد . نخست، روش هایی که مراقبه کننده روی موضوعی

مشخص تمرکز می کند . واژۀ پیشنهادی ما "مراقبۀ یاد کرد" یا "مراقبۀ ملاء" می باشد. دوم

روشهایی که مراقبه کننده به امری عدمی می پردازد. مثلا سعی دارد به مفاهیم وخاطرات

نیندیشد و گذشته و آینده را در نظر نیاورد . در "حال"،شناور گردد و همه چیز را به فراموشی

بسپارد و دریچه حواس تن را با نشستن در سکوت و تاریکی مطلق ببندد . واژۀ پیشنهادی

ما در این مورد، "مراقبۀ اندیشه روبی" یا "مراقبۀ خلاء" می باشد . گاهی میان این دو نوع

مراقبه هم رابطه ای دیالکتیک برقرار می گردد و هر کدام به دیگری مبدل می گردد . حالات

خلسه و هشیاری نیز در مراقبه ها جای خود را دارند . تنفس هم ، در هر دو حالت تمرکز و

هشیاری یا خلسه و بی خویشی نقشی مهم دارد . اتحاد ذات ادراک کننده و ادراک شونده ،

موضوع مهمی در امر مراقبه بشمار می رود . البته این نوعی فهم درونی مراقبه کننده است

و بعضی آیین های مراقبه ای مانند ذن ــ بودیست ها ،چنین همذات پنداری را قبول ندارند و

آن را اختلال در امر درست دیدن ِ امور و بینش و بصیرت می شمرند . یعنی مشاهده گر باید

خود را از موضوع مشاهده جدا بداند و تنها به نظاره امور بپردازد و گرفتار حالات عاطفی نگردد.

اعتقاد به عالمی ماوراء  این جهان داشتن یا نداشتن هم یک تقسیم بندی ِ بزرگ در مراقبه

پدید آورده است . مراقبان ایده آلیست دنیای اطراف را به چند طبقه و این همه را آفریده و یا

تجلی  صفات خدا یا خدایانی تصور می کنند . آنان منظور از مراقبه را اتحاد با چنین نیروهای

آرامش بخشی می دانند . برعکس ، مراقبان بی اعتقاد به نیروهای فرازمینی منظور از آن را

ادراک دفعی و بدون واسطۀ حقیقت اشیاء عینی و مفاهیم ذهنی بشمار می آورند .  نقد و

بازبینی ِ فلسفۀ هر دو گروه البته در حوصلۀ این نوشتار نیست و ادعای نویسنده این سطور 

تنها نزدیک تر شدن به فهم منظور مولانا ، بر اساس بکار بردن  آمیزه ای از تجارب  شیوه های

عملی انواع مراقبه می باشد .

 

                                                  ادامه دارد