دفتر صوفی
دفتر صوفی
دفتر صوفی سواد وحرف نیست
جز دل اسپید همچون برف نیست
در نوشته های پیشین اشاره شد که برای درک عمیق تر مثنوی باید کوشید تا از راه مراقبه
به دیدار آن رفت . یعنی ذهن را از هر گونه محتوی خالی کرد و پیشداوری ها را کنار نهاد .
مولانا خود بر این نوع شناخت شهودی مفاهیم تاکیدی تمام دارد و آن را در کنار عنایت خدایی
و دستگیری پیر راهبر ، حقیقی ترین راه شناخت می داند . وی چه در مثنوی و چه در دیوان
شمس بارها دل ِ خالی از رنگ و ریای سالک را تنها محل چنین معرفتی می داند :
چراغ است این دل بیدار به زیر دامنش می دار
از این باد و هوا بگذر ، هوایش شور و شر دارد دیوان ۵۶۳
البنه از یاد نباید برد که در زبان عرفان ، دل انسان است که گواهی شناخت شهودی صادر
می کند . حال باید دقت کرد منظور مولانا از "دل اسپید همچون برف " چیست . چه صفتی
باید آن دل داشته باشد تا شایسته سپیدی باشد؟ ناگفته پیداست که نمی توان تنها سادگی
را به چنین دلی نسبت داد و آسان از کنار شش دفتر مثنوی گذشت . در آخرین حکایت بلند
مثنوی معنوی ــ داستان دژ هوش ربا یا قلعه ذات الصور ــ کامل ترین نشانه ی چنین دلی
داده شده است :دفتر ششم از بیت ۳۵۸۳ به بعد
سخن از شاهی ست که سه پسر دارد .وی آنان را برای کسب تجربه به جهانگردی تشویق
می کند، ولی مصرانه می خواهد که به قلعه "ذات الصور" داخل نشوند :
هر کجا تان دل کشد عازم شوید
فی امان الله ، دست افشان روید !
غیر آن یک قلعه نامش هش ربا
تنگ آرد بر کله داران قبا
آن سه برادر پند پدر را در برابر سودای دیدار قلعه پس پشت انداخته بدرون آن می روند و
نقش های زیبا و عجیب می بینند . در آن میانه نقش صورت دختر پادشاه چین دل از هر
سه می رباید و دست از جان شسنه در آرزوی وصال دختر که پدری عارف ولی غیرتمند دارد
وارد کشور چین می شوند . ناصبوری برادر بزرگتر و غرور برادر میانی آرزوانه شان را بر باد
داده آنان را بکام مرگ می کشاند . تمامی این حکایت بلند و ظاهرا ناتمام ، با کنایه های
رمز آلود شرح سلوک آن دو برادر است و سخن از عوالم معنوی ،که پرداختن به جزئیات آن
از حوصله این نوشتار بیرون است .اما شرح حال برادر کوچک خواننده را به مفهوم سپیدی
دلی که مولانا می گوید ، راه می نماید :
آن سوم کاهل ترین ِ هر سه بود
صورت و معنی ، بکلی او ربود
آن برادر سوم ، بر اثر کاهلی که پیشه کرده بود هم به وصال دختر پادشاه چین رسید و هم
گوی معنی را زده ، در عوالم معنوی به مراد رسید .
مولانا از این داستان هزار و سیصد وچند بیتی ، تنها به همین یک بیت برای نمودن سرنوشت
برادر کوچک بسنده می کند و می گذارد خواننده خود با فراست خاطر و بینش دل باقی آن را
نزد خویش به تصویر بکشد . سپس ماهرانه با تمثیلی مفهوم "کاهلی " سالک راه حق را
روشن میکند تا با معنای معمولی این واژه که سستی و تنبلی ست ، اشتباه گرفته نشود :
دفتر ششم از بیت ۴۸۷۷ به بعد
لطفا روی ادامه مطلب کلیک کنید