دیدار معنوی مثنوی

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (40)

در نوشتار پیشین سخن بر سر آن بود که ابراهیم پیامبر از نمرود می خواست تا از راهنمایی پیران راه

مدد جوید و خودسرانه اقدامی نکند. اینک ادامۀ آن سخنان . (از بیت 4135 به بغد)

یک خلافی نی میان ِ این عُیون*

آنچنان که هست در علم ِ ظُنون* 82

آن تَحَرّی* آمد اندر لَیلِ تار

وین، حضور ِ کعبه و وَسط ِ نهار 83

خیز ای نمرود! پر جوی از کسان*

نردبانی نایدت زاین کرکسان 84

عقل ِ جزوی کرکس آمد ای مُقِل*

پرّ ِ او با جیفه خواری* متّصل 85

عقل ِ ابدالان* چو پرّ ِ جبرئیل

می پرد تا ظِلّ ِ سِدره* میل میل*86

باز ِ سلطانم؛ گَشَم*؛ نیکو پی* ام

فارغ از مردارم و کرکس نیم 87

ترک ِ کرکس کن؛ که من باشم کست

یک پر من بهتر از صد کرکست" 88

(تفسیر اجمالی ابیات)

ابیات 82 تا 84 :*عُیون؛ جمع عین به معنی چشمه ــ*ظُنون؛ جمع ظنّ .منظور از علم

ظنون، دانش های نظری که بریایۀ قیاسات عقل جزئی بشری بنا شده اند ــ *تَحَرّی؛

کاوش برای کشف حقیقت؛ اصطلاحی ست که به کوشش فردبرای یافتن جهت قبله

در شب اشاره دارد ــ*وَسطِ نهار؛ در میانه شدنِ روز؛ نیمروز

هیچ اختلاف نظری میان این چشمه های دین، یعنی عارفان واصل، آنگونه که در بین دارندگان علوم

مبتنی بر ظنّ و قیاسات عقلانی بر قرار است، وجود ندارد. زیرا در مقام مقایسه، علوم نظری حکم ِ

تحرّی را دارند ولی دانش عارفانه شهودی ست. [ یعنی اگر می بینیم دانشمندان علوم نظری برای

شناخت حقیقت کوشش شخصی دارند و مقداری از آن را هم ادراک کرده اند،همان مقدار با مدد خدا

بوده که به بشر توانایی قیاسات عقلانی را عطا کرده است.گویی کسی در شب تاریک، بدون حضور

خورشید بخواهد قبله را تعیین کند. نماز او نیز نزد حق پذیرفتنی ست هر چند امکان دارد جهت قبله

را در نیافته باشد؛ اما دانش عارفان واصل بدون تردید مطابق حقیقت است و حکم دیدن کعبه در میانۀ

روز را دارد.[برای درک روشن تر این نکتۀ ظریف که افزون بردانش شهودی عارفان، تلاش نظری فلاسفه

نیز امکان دارد بهره ای از حقیقت داشته باشد، به دفتر اول از بیت 2285 به بعد مراجعه بفرمایید؛ که:

چون تحرّی در دل ِ شب قبله را

قبله نی و آن نماز ِ او روا ... ]

ای نمرود! به هوش باش و از آنان که کسی هستند و به ذات الهی خویش رسیده اند پری برای پرواز

بخواه، که از این کرکسان مردار خوار به جایی نخواهی رسید. مولانا پند پیر را در سخن ابراهیم نبی به

سالک ِ تنها رو می دهد که:

ابیات 85 تا 88 :*مُقِل، تنگدست ــ *جیفه خواری؛ مرده خواری ــ*ابدالان؛ "ابدال" جمع ِ

مکثّر ِ بَدَل است که باز با الف ونون جمع بسته شده است.در متون کهن، جمعِ جمع مکثر

متداول بوده است. بدل در لغت یعنی هرچه به جای دیگری باشد. درعرفان منظور از ابدال

گروهی از اولیاء اند که صفات بد خود را به نحو برگشت ناپذیری به صفات نیک الهی مبدّل

کرده اند. بسیاری از صوفیه عدد ثابتی را برای آنان فرض کرده اند. اقوال متفاوت است ؛ و

گفته اند هفت نفرند یا چهل نفر و یا سیصد نفر.وگفته اند از آن جهت ابدال نام دارند که هر

گاه یکی از آنان از جایی برود، یکی دیگر را بدل خویش می گذارد و کسی نمی فهمد. و به

هر حال منظور مولانا از ابدالِ حق،بطور کلی اولیاء الله است. ـ*سِدره؛ سدرَة المُنتهی یعنی

درخت سدری که در انتها واقع شده است. اشاره دارد به آیۀ 14سورۀ نجم؛ و حدیثی درآن

رابطه که شب معراج پیامبر، جبرئیل از بیم سوختن درجلال الهی فراتر ازین درخت نرفت(9)

*گَش؛ زیبا و خوش ــ*نیکوپی، خوش قدم و مبارک

ای نمرود ِ بیچاره ــ و یا هر کس که چون او تنها به عقل خود متکی ست ــ عقل جزیی افراد مانند کرکس

است که بال و پر او جهت مرده خواری تعبیه شده است.[منظور آن که عقل جزوی تنها بدرد تشخیص امور

دنیوی می خورد که آن هم حاصل تجارب نسل های گذشته است.] ولی خرد و بینش پیران حق مانند پر

جبرئیل است که تا سایۀ درخت سدر در جوار بهشت الهی، فرسنگ در فرسنگ می پرد. من باز پادشاه

وجودم و خوش قدم و زیبایم و نشانی از مردار خواری در من نیست .با پر من پرواز کن که یاورت هستم.

ادامه دارد

زیر نویس

9 : نک، احادیث مثنوی؛ انتشارات دانشگاه تهران ص 143