دیدار معنوی مثنوی 

 

دیدارمثنوی  در دژ هوش ربا (3)

مولانا پس از تمثیل محاصره قلعه توسط دشمن و آب را بر ساکنان آنجا بستن، به یاد قلعۀ تن و پیری و

اختلال در جذب مواد بیرونی و مرگ بدن می افتد.در اندیشۀ وی تمثیل از تمثیل می زاید،مگر دانۀ معنی

در کشتزار ِضمیر خواننده ریشه دوانده ،خود درختی بارورگردد:

باقی ابیات از شماره 3606 به بعد، دفتر ششم 

زآن، لقب شد خاک را دارُالغرور

کو کَشَد پا را سپس، یَومَ العُبور 1

پیش از آن بر راست و بر چپ می دوید

که بچینم درد ِ تو ، چیری نچید 2

او بگفتی مر تو را وقت ِ غمان 

دور از تو رنج و ده کُه در میان 3

چون سپاه رنج آمد، بست دم

خود نمی گوید تو را من دیده ام  4

حق پی ِ شیطان بدین سان زد مثل

که تو را در رزم آرد با حِیَل (حیله ها) 5

که : " تورا یاری دهم من با توام

در خطرها پیش ِ تو من می دوم 6

اسپَرت باشم گه ِ تیرِ خدنگ 

مَخلَص ِ تو باشم اندر وقت ِ تنگ 7

جان فِدای تو گنم در انتِعاش ( نکو حالی)

رُستمی؛ شیری؛ هِلا مردانه باش" 8

شرح و تفسیر اجمالی ابیات

1 :ز آن لقب شد خاک را دارُالغُرور

کو کَشَد پا را سپس؛ یَومَ العُبور

از آنجا جهان مادی را خانۀ غرور لقب داده اند که در روز عبور (هنگام مرگ) پای را عقب کشیده و آدم

مشرف به مرگ را تنها رها می کند. [هرچه جمال و زر و زور داشته باشی باید بگذاری و بروی]

ابیات دو تا پنجم : حال آنکه پیش تر دنیا و مردمش تو را در بر گرفته دلداری ها می دادند که : ما در

هنگام رنج،کنارت هستیم و میان تو و درد، ده کوه فاصله می اندازیم .حال آن که در هجوم پیری و فقر

 و بیماری روی خود را برگردانده بی اعتنایی می کنند ، انگار نه انگار که اصلا تو را دیده اند .

5 :[ مولانا از بیان این بی وفایی دنیا به یاد بی وفایی و خدعۀ شیطان می افتد] خداوند در بارۀ ابلیس

 هم مثال آورده است تا چگونه تو را به جنگ (با امور معنوی) بر می انگیزد،اما پای عمل که پیش آید،

پشتت را خالی می گذارد . 

ابیات شش  تا نه : می گوید که:" من در خطرها یاریت می کنم و اگر از برابر دشمن بگریزی، من تو را

 پناه خواهم داد . جانم را برای بهبود حالت فدا خواهم کرد،برو که رستمی و شیرگیر ! "

9 : سوی کفرش آورد زاین عشوه ها (خود نمایی ها )

    آن جُوال ِ خُدعه و مکر و دَها (زیرکی)

10 : چون قدم بنهاد، در خندق فتاد،

او به قاها قاه ِ خنده؛ لب گشاد 

11: "هَی! بیا من طمع ها دارم ز تو !"

گویدش: "رَو رَو، که بیزارم ز تو 

12: تو نترسیدی ز عدل ِ کردگار؟

من همی ترسم، دو دست از من بدار "!

تفسیر اجمالی ابیات 

9 : آن مخزن حیله و فریب و زیرکی، انسانی را که بر او اعتماد کرده است با چنین حیله هایی جانب

سرکشی در برابر اوامر خداوند می کشاند [و در موقع حساس دست از یاری میکشد] ابیات بعدی به

 آیه 48 از سورۀ اَنفال اشاره دارد:[ ترجمۀ کریم زمانی]

"و (یاد آور) آنگاه که شیطان اعمال آنان را در نظرشان بیاراست وگفت:"امروز(در غزوۀ بدر ) هیچیک از

مردم(مسلمان) بر شما پیروز نتواندشد!و منم پناه دهندۀ شما!"اما همینکه آن دو گروه در برابر یکدیگر

 قرار گرفتند،گریختن گرفت و گفت:"من از شما (مشرکان) بیزارم . چیزی می بینم که شما نمی بینید.

 من از خدا می ترسم زیرا خداوند سخت کیفر است." 

ابیات ده الی دوازده : انسان فریب خوردۀ شیطان وقتی دست به عمل زد و در خندق گناه افتاد، آنگاه

ابلیس قهقۀ شادی سر می دهد .آن فریب خورده می خواندش که : "های ! بیا به کمک تو نیازمندم"

شیطان می گوید: " برو که از تو بیزارم، تو از دادگاه عدل خداوندی نترسیدی ؟؛ولی من می ترسم "

ادامۀ ابیات در بخش چهارم 

کتاب گفتاری دیدار مثنوی در دژهوش ربا (بخش سوم)

نگارش وگویش: محمد بینش (م ــ زیبا روز)

https://t.me/didarmasnavi/2219